سفارش تبلیغ
صبا ویژن

- معنای اطلاق در ولایت مطلقه فقیه

 

 dیکی از حقوق اساسی رهبری حق ولایت و تصرف در همه شؤون جامعه برای رشد و تکامل دینی در همه ابعاد است.  

2-     یکی از مباحث حقوقی، "حق رهبری" است که آیا حق ولایت ایشان تابع زمان، مکان، موضوع  و شرائط خاص اجتماعی است؟ یا هیچ قیدی ندارد؟ برخی صورت مسئله را ساده فرض کرده و پاسخ سطحی میدهند، در حالی که جواب به آن دهها پیشفرض دارد، از جمله اینکه، دین چیست، نسبت فقه با دین چیست، رابطه دین با موضوعات متغییر جامعه چیست، ولایت یعنی چه، ولایت فقیه یعنی چه و... ما قبلا اجمالا در مورد نحوه ولایت و برخی مسائل مرتبط مثل حق پرستش مطالبی را طرح نمودیم، این بحث نیز برای تکمیل و تکامل بخشی از پازل مورد نظر میباشد(1).

 رسالت اصلی ولی اجتماعی بالا بردن دائمی قدرت اسلام در موازنه جهانی و توسعه قدرت پرستش خدای متعال در تمامی ابعاد و زوایای جامعه میباشد، لذا برای جریان این امر حق اعمال ولایت در همه شؤون را دارد، یعنی با حادثه سازی موضوعات جدید ایجاد و جامعه را وارد میدانها و عرصه های جدید مینماید

 رهبری با تولید موضوعات جدید سرعت تکامل جامعه را افزایش میدهد. این حق رهبری اطلاق دارد، یعنی هیچ امر نمی?تواند دایره تصرفات اجتماعی او در جهت گسترش دین در تمامی ابعاد را محدود نماید، تنها قید آن خود دین است. جریان اراده ولی فقیه تعیین مسیر رشد و پیشرفت برای فراهم شدن بیشتر بسترهای پرستش و بندگی در ابعاد مختلف را تعین مینماید، اصلی ترین امر همین گسترش و آماده سازی فضا برای بندگی در همه شؤون میباشد. هیچ فرد و جریان حق جلوگیری و مانع شدن نسبت به این اعمال ولایت را برای گسترش دین را ندارد. با این توضیح اجمالی منظور از اطلاق ولایت فقیه روشن شد. اطلاق در ولایت یعنی اطلاق در پیشبرندگی و تصرف و رشد دینی در تمامی ابعاد ملی، منطقه ای و جهانی. بنابراین، تفسیر عوامانه ای که برخی مینمایند که اطلاق یعنی ولی فقیه هر کاری دلش خواست میتواند انجام دهد، یا از سر جهل است یا از سر دشمنی و عناد. خود امام راحل و امام خامنه ای تأکید دارند اگر رهبر تابع هوای نفس شود خود به خود از ولایت عزل میشود.

2-     رابطه مردم و رهبری بعد از اطلاع از تقوای معظم له(مخالفاً لهوا) "رابطه اعتماد و اطاعت" است، نه سوءظن دائمی و اعتراضی. در واقع مردم با رهبری برای گسترش بسترسازی جریان دین بیعت مینمایند و این بیعت مشروط به هیچ حدی نیست، رهبری هرچقدر بتواند ظرفیت دینداری را گسترش دهد آزاد است، آزادی رهبری در اعمال ولایت در اقامه حق محدود به هیچ حدی نیست. تشخیص و معرفت ایشان ملاک در تصرفات اجتماعی در افزایش ظرفیت سازی دینداری است.

3-     هر انسانی قدرت فاعلیت و ابتکارات جدید دارد، مسلم رهبری در مواجها با مسائل گوناگون ابتکار و نوآفرینی مدام در سطح کلان دارند. پیش برد دائمی نظام نیاز به نوآفرینی دائم در مدیریت کلان دارد. این مدیریت پیشرونده و تصمیمات معظم له برای ما در همه ابعاد حجت است و بایست تبعیت نماییم، ملاک در حجیت هم سعی و تلاشی جمعی با محوریت رهبری است که برای فهم و استنباط دینی و شناخت موضوعات و شرائط زمان صورت میگیرد (استفراق وسع) ما با شناخت کلی و اجمالی به مدیریت کلان ایشان اعتماد داریم.

4-     دقت نمایید، این حق ناشی از رأی و بیعت مردم نیست، ولی فقیه وکیل مردم در اجراء و خواست مردم نمیباشد تا قدرت او از جانب مردم یا وکلای ایشان مقید شود این بحث ما نیز برای تبیین است، ما این حق را برای ولایت فقیه قرار ندادیم. ولی فقیه بر مردم، ولایت دارد نه وکالت. تقید ولی فقیه یعنی تقید دین و ولایت به حدی خاص. البته روشن است ما نمیخواهیم بگویم ولی فقیه ولایت تکوینی دارد و در عالم تصرف میکند خیر بالاترین تصرف رهبری تصرف در قلوب است به امداد و عنایت باری تعالی. لذا حق ولایت ناشی از بیعت مردم نیست بلکه حق الهی است، ولایت ولی اجتماعی، در طول ولایت معصومین(ع) "در بعد اجتماعی" میباشد، مدامی که واجد شرایط باشد. ولی فقیه به دنبال گسترش دائمی ولایت خدای متعال و ولایت تاریخی معصومین(ع) در اجتماع میباشد و لذا در واقع مقید کردن ولی فقیه بازگشت به مقید کردن ولایت معصومین(ع) میکند، چرا که همانطور که تذکر دادم رسالت ایشان گسترش ولایت معصومین(ع) در همه ابعاد است. ( توجه شود قید اجتماعی برای احتراز از ولایت تکوینی است). این بحثی که میآید نیز برای تبیین است، ما این حق را برای ولایت فقیه قرار ندادیم.

5-     قبلا بیان داشتیم اصلی?ترین حق انسان حق پرستش خدای متعال د ر همه حالات، زمانها، مکانها، ابعاد فردی و اجتماعی و... میباشد؛ استیفا و توسعه دائمی این حق در عصر غیبت تنها محوریت و تصرفات دائمی و پیشبرنده ولی فقیه ممکن است، گسترش بندگی در همه حالات و... با محدود کردن تصرفات ولی فقیه نمیسازد. رشد دائمی مردم بستگی به این دارد که در مراحل و منازل حرکت و سیر تکاملی خود، تبعیت نمایند و در واقع مرتبا تجدید عهد نمایند. البته این تبعیت، تبعیت کورکورانه نیست، تبعیتی کاملا آگاهانه و از سر بصیرت است چون حرکت جمعی و پرستش اجتماعی همانگونه که قبلا مفصل بحث شد بدون محور ممکن نیست. محور است که مراتب و منازل عبور در شرائط پیچیده جهان امروزی را با بینش عمیق خود میتواند ترسیم و تبیین نماید و با تصرفات عملی موازنه قوای را به نفع دینداران جلو برد.  

6-     در اینجا که بحث توسعه دینی و رشد همه جانبه پرستش میشود منظور قرائتی از دین که آن را خلاصه در روابط باطنی و خصوصی با خدا میکند نیست این قرائت اسلامی آمریکایی است، خیر منظور قرائتی از دین است که سرپرستی همه جانبه دنیای انسانها و تنظیم رابطه آن با آخرت را هم متکفل است. طبیعتا در فضای که ولی فقیه حاکم است نیازهای واقعی مردم در همه ابعاد مورد توجه قرار میگیرد نه نیازها کاذب و تحمیلی مادی صرف.

7-     آنچه که بیان شد تبیین نظری اطلاق ولایت بود، اما در عمل، مردم و مسئولین به برخی مواضع عمل نموده و متأسفانه در مواردی نیز قید عملی میزنند، و ظرفیت اجتماعی تکامل نیافته قید عملی به دائره ولایت میزند. از این رو در واقع بسیاری از اشکلات در اداره جامعه به ظرفیت و مقید کردن تبعیت خود ما از ولی فقیه برمیگردد. اطلاق ولایت فقیه به معنای نفی اختیار نیست. ممکن است افراد در مواردی تابع باشند، لذا به تناسب همان رشد صحیح اجتماعی مینمایند، در هر موضع نیز نظر خود را ترجیح دادند به همان نسبت از فضای رشد صحیح دور میشود، نمونه آن تقلید در برخی الگوهای اجتماعی از غرب بوده که موجب سرازیر شدن برخی ناهنجاریها از غرب به درون جامعه است، در صورت که ولی امر بر تولید الگوی اسلامی ایرانی تأکید داشته و دارند. علاوه باید توجه داشت ولایت شرک، کفر، نفاق و الحاد در عالم تعطیل نشده است آنها در عالم حضور دارند و در عمل اجتماعی محدودیتهای زیادی برای اعمال ولایت ایجاد مینمایند مثل تهاجم فرهنگی، مهم این است که با یاری ولی عادل اجتماعی مدام موازنه قوا را به نفع ولایت حقه بالا ببریم. مسلم هر چقدر قدرت ولی فقیه در جامعه و جهان گسترش یابد، قدرت جریان احکام و عدالت نیز افزایش مییابد، بسیاری از مشکلات اجتماعی ناشی از نداشتن قدرت عینی در جریان بسط احکام میباشد، چرا که مثلا در الگوی توزیع ثروت همراهی لازم برای تولید، توزیع و مصرف اجتماعی اش با ولی امر وجود ندارد، لذا عملا با همراهی ننمودن دست ولی امر در این امر بسته میشود. البته این امر به معنای عدم تلاش ولی اجتماعی در بسط عدالت نمیباشد، خیر همانگونه که شاهدیم معظم له به دنبال جریان سازی و ایجاد گفتمان پیشرفت همراه با عدالت میباشند.

8-    یکی از سؤالات مطرح این است که آیا در صورت اشتباه در مواضع آیا باز تبعیت در امورات مختلف لازم است؟ برای پاسخ مثالی میزنم، در جبهه جنگ و شب عملیات آیا جایز است کسی در حال درگیری بگوید چون فرمانده اشتباه میکند من تبعیت نمیکنم، مسلم خیر. اگر این امر در جنگ رویه شود و هرکس به اجتهاد و نظر و اطلاع خود عمل کند، شیرازه امور از هم پاشیده میشود. رهبری هم یک جنگ تمام عیار سیاسی، نظامی، اطلاعاتی، فرهنگی، اقتصادی در سطوح ملی، جهان اسلام و کل دنیا را هدایت نموده و به دنبال رشد دائمی میباشند. قبلا در مورد مواضع رهبری مطالبی را طرح نمودم، مواضع به سادگی نیست که کسی مدعی اشتباه شود، اولا مدیریت، مدیریت کلان است. ثانیا در مواضعی مصالحی است و مستند به صدها پارامتر در تصمیم گیریها که ما بیخبریم. ثالثا اصلا ملاک و حجت در تبعیت ما واقع نیست، بلکه ظاهر حجت است. رابعا مواردی نظر کارشناسی خاص است، مسلم اگر حیطه مدیریت کلان نباشد، رهبری وارد آن نمیشوند، همانگونه که خود فرمودند، مواضع رهبری اکثرا در حیطه جهت گیری تکاملی و ناظر به پیشبرد کلان با حادثه سازی است نه موضوعات خرد، بله خود معظم له مواردی را به شکل عام یا خاص به دیگران ارجاع میفرمایند مثل تحول حوزه و دانشگاه، تولید علم، تولید علوم انسانی و... تا نظریه پردازی نمایند، این تولیدات مخصوصا در حوزه دین پژوهی هم باید براساس استنباط باشد و هم نیازهای زمانه که رهبری آنها را بیان میفرمایند.

9-    به نظر میرسد باید ما در معنای تبعیت مطلق در ارتکازات عموی بیشتر دقت نماییم. معمولا مخالفین تبعیت را به معنای تعطیلی عقل میگیرند، که این تهمت و ظلم بزرگ به دینداران واقعی است، خیر دینداران بیشتر استفاده را از عقل مخصوصا عقل محاسبه گر مینمایند چرا که سعی دارند آثار اعمال فردی و جمعی تا قیامت را ببینند و رفتار خود را به گونه ای تنظیم نمایند که دچار خسران و زیان نشوند. لذا دیندارن به شدت محاسبه?گرند همانگونه که دنیا گرایان نیز محاسبه گرند، ولی دائره محاسبات خود را محدود به دنیا نمی نمایند. منتهی از جایگاه اصلی عقل دور نمیشوند، عقل را جای ولایت خدای متعال و معصومین(ع) قرار نمیدهند، استکبار نمیورزند. محور قرار دادن خود عقل عین استکبار است. ابلیس لعین نیز اصلی ترین حیله اش دعوت به خود است، ابتدای نمیگوید خدا را نپرست، میگوید خواست و فکر تو مهم است، تا انسان را آرام، آرام فاسد نماید، تا جای که دیگر انسان به دعوت انبیاء لبیک نمی گوید، این در واقع تبعیت از ابلیس تحت عنوان خود محوری است. جریان ولایت برای رهایی از خود محور و نفس پرستی و اسارت عقل انسانها است. تصرفات برای شکوفایی و بروز استعدادهای درونی برای حرکت پرشتاب به سمت فتح قله های مادی و معنوی است. عقل در پرتو تبعت از ولایت حکیم، قادر، بی نیاز، عزیز و...شکوفا میشود. تبعیت مطلق به معنای این نیست که انسان بنشیند و همیشه منتظر دستور باشد، خیر بلکه به معنای نوآفرینی و ابتکار در میدانهای وسیعی است که رهبری پیش روی مردم، نخبگان و خواص میگزارند. رهبری جهت حرکت و میدانهای وسیع نوآوری را پیش روی اقشار مختلف قرار میدهند و دیگران برای توسعه بیشتر دینداری در حیات اجتماعی ظرفیتهای روحی، عقلی، عملی، فردی و جمعی را بکار میگیرند و نوآوریهای خود را در خدمت گسترش بیشتر دین داری قرار میدهند. ای بسا میدانهای باشد که مستقیم موضع اتخاذ نشده است و افرادی با استفاد از مبانی فکری امام راحل و مقام عظمای ولایت آن میدانها را فتح نمایند و قطعات پازلهای مورد توجه آقا را با نوآفرینی تکمیل نمایند مثل تکامل معرفت دینی و تلقی حکومتی از دین. باشد تا با تبعیت بیش از پیش از امام خامنه ای ما هم در پیشبرد نظام به سمت ظهور شریک باشیم(انشاءالله).

(1)- برای تکمیل بحث میتوانید به نوشتار دو آدرس زیر مراجعه فرمایید: http://www.tebyan.net/Hawzah/ALookAt_Hawzah/Hawzah_Politics/VilayatFagih/2010/5/1/122210.html و http://www.velaiatefaghih.com/qa/cat17/page3.aspx

1390/9/26

» نظر

دستورالعمل سایت هاشمی برای رهبری

 

 

به تازگی سایت هاشمی در اقدامی عجیب و قریب بر کرسی فتوا نشسته و برای رهبر معظم انقلاب اسلامی امام خامنه ای(حفظه الله) فتوا صادر کرده است:

"مقابل انحراف رئیس جمهور سکوت رهبری را جایز نمی دانیم" 

ایشان یا به خود زحمت بررسی مواضع معظم له را نمیدهند یا میخواهند خود مدیریت چالشها را به دست گرفته و در جهت تطهیر خود از فتنه 88 به پیش برند. بنده وقت ندارم زیاد برخی مسائل را باز کنم اما این مسائل بهانه ای است تا مقداری مدیریت کلان رهبری را تبیین نمایم، این تبیین برای این است که تدریجا مرزهای که رهبری عمل میفرمایند بر ما معلوم شود و به طبع حدودی را هم که ما باید عمل نماییم روشن شود، به نظر میرسد بسیاری از انتقادات مربوط به ضعف عملکرد مسئولین فکری، فرهنگی، اجرائی و سیاسی است، و دشمنان آگاه به دروغ به عمود خیمه نظام اسلامی نسبت میدهند.

در مورد برخورد با عوامل مشکل ساز در نظام اسلامی مقام معظم رهبری مدیریتی پیچیده دارند، ایشان بجای این که شتاب زده وارد عمل شوند مدیریت کلان جریان سازی علیه عوامل تهدید کننده را انجام میدهند. ورود مستقیم به تمام مسائل نظام نه ممکن است و نه به صلاح رشد جامعه، رهبری در موضع رهبری و مدیریت کلان میباشند نه اجراء. ای چالشها فرصتی برای افزایش رشد نخبگان و مردم است، رهبری با سوق دادن آنها هم چالشها را به فرصت عمومی رشد تبدیل مینمایند و هم نیروهای فریب خورده را جدا مینمایند و هم نیروهای اجتماعی را برای رفع چالشهای پیچیده تر تربیت مینمایند، در واقع چالشها فرصتی برای یار گیری و تربیت جبهه دینی است. ایشان شیوه والگوی برخورد با فتنه و فتنه جویان را تولید و تبیین مینمایند، لذا در مورد فتنه88 برای جدا گردن صفوف و مشخص شدن سران فتنه گر از فریب خوردگان فرمودند مواضع خود را شفاف کنید. این مدیریت برخورد کلان است. سیاست کلی برخورد با عوامل تهدید کننده نیز صرفا برخورد حذفی نیست، حذف در مواردی است که جریانات مستقیم مقابل نظام اسلامی بایستند، این موضع تصریح خود معظم له میباشد، مثل فتنه های منافقین، بنی صدر و فتنه 88. تا قبل از رسیدن به مرحله برخورد مستقیم با نظام ، مراحلی طی میشود، به عنوان مثال در مسائل اخیر دولت، معظم له رهنمودهای را ارایه فرمودند:

الف: در مورد مفاسد اقتصادی اشخاص و باندها و... به مسئولین فرمودند: بی رحمانه با مفاسد اقتصادی برخورد نمایید.

ب: در مورد اعتقادات ناصحیح مثل مسئله امام زمان(عج) از علمای متخصص خواستند وارد میدان شده و مسائل پیرامون آن را تبیین نمایند.

ج: در مورد مکتب ایرانی فرمودند، روی تاریخ بعد از اسلام در ایران تکیه شود و از حاشیه سازی پرهیز شود.

د: در مورد جریانهای مسئله دار تأکید بر آگاهی بخشی فرهنگی و تبیین دارند.

در واقع رهبری با تجزیه ابعاد جریانات مجموعه ای از مواضع را یا خود مستقیم به گونه ای که منجر به تنش اجتماعی و سوءاستفاده دشمنان نشود اعلان مینمایند یا جریان سازی مینمایند تا گروهی اقدام مؤثر انجام دهند مثل افشاگری. معظم له با تجزیه ابعاد فتنه ها، نحوه برخورد را در سطح کلان در تمامی ابعاد فتنه از یک طرف و عدم فراهم شدن فضا برای ضربه زدن دشمنان داخلی و خارجی از طرف دیگر، مدیریت مینمایند. علاوه بر اینکه از توان و قدرت نیروهای مختلف تا حد امکان با پذیرش ضریب خطا استفاده مینمایند، به عنوان مثال چهره خاتمی برهمه معلوم است، اما مردم از سر غفلت به اعتماد کردند و 8 سال امکانات جامعه در دستان باند او بود، رهبری با مدیریت خود به هرحال بخشی از مسائل جامعه را جلو بردند و نگذاشتند انحرافات آنها جامعه را به تعطیلی بکشاند، مسلم رویاری مستقیم و بی پرده با انحرافات یاران خاتمی در آن زمان منجر به تنشهای سیاسی گسترده و ناامیدی مردم از نظام اسلامی میشد و دشمنان بیشترین بهره را میبرند، مسلم ایجاد تزلزل در دولت در شرایطی که دشمنان چنگ و دندان نشان میدهند زیانش بیش از انحرافاتی است که ایجاد میکنند، بخشی از انحرافات را میتوان با تبیین اصلاح اما ایجاد تزلزل و بی ثباتی در نظام در مقابل دشمنان به سادگی قابل جبران نیست، ایجاد تزلزل در نظام ایجاد تزلزل در باورهای مردم و ناامید نمودن آنهاست و هیچ انحرافی بالاتر از آن نیست. چه بسا دشمنان از این بی ثباتی استفاده نمایند و ضربات کاری به نظام اسلامی بزنند. اتفاقا در زمان آقای هاشمی هم با وجود انحرافات زیاد ایشان در موضوعات مختلف اقتصادی فرهنگی و سیاسی و انتقادات پیدا و پنهان زیاد به او، مقام معظم رهبری از ایشان حمایت مینمودند و نمی گذاشتند انحرافات او و انتقادات به روش ایشان در اقتصاد و... منجر به بی ثباتی نظام اسلامی شود. اما در کنار آن مرتبا با ظرافت اشکالات را بیان میفرمودند، مهمترین انحراف هاشمی راه انداختن اقتصاد شبه کاپیتالیستی در ایران اسلامی بعد از جنگ در جریان سازندگی بود. هاشمی هیچ وقت به تذکرات رهبری در مورد لزوم همراهی سازندگی با عدالت توجه  ننمود. هنوز که هنوز است معتقد به همان شیوه است. این ادعا برای کسانی که اهل مطالعه مواضع ایشان میباشند روشن است، حزب کارگزاران محصول فکر هاشمی است، کارشناسانی که در مجمع جمع نموده اکثرا از طیف خاصی است. انحرافات هاشمی در جریان سازندگی آنقدر زیاد و زیانبار بوده که ده ها سال طول میکشد که اولا فهمیده شود و ثانیا علاج شود. در مورد انحرافاتی که در جنگ تحمیلی ایجاد کردند شرح دردش در این مقال نمیگنجد همین بس که ابتدای جنگ استراتیژی امام راحل "پیروزی خون بر شمشیر" بود اما هاشمی با موسوی و خاتمی و... این استراتیژی را تغییر دادند و طی آن نامه کذای ادامه جنگ را منوط به تأمین امکانات نمودند و جام زهر را به امام راحل نوشاندند. آن نامه شرط گذاری برای امام راحل برای ادامه جنگ بود یعنی مقید کردن ولایت. یکی از مشکلات عظیمی که برنامه توسعه هاشمی برای جامعه ایجاد نمود مسئله رشد انواع اعتیادها بوده، بخشهای مهمی از سیاستهای اقتصادی و فرهنگی موجب ایجاد روحیه پوچی و بی هویتی در گروهی از مردم شده و انواع و اقسام اعتیاد به مواد مخدر، موسیقی، ماهواره، مسائل جنسی، حرص و ثروت اندوزی، تجمل گرایی و... را توسعه داده است، فقط در مواد مخدر ما قریب دو میلیون معتاد داریم که اگر درگیری خانوادهای آنها را به این امر اضافه نماییم، قریب هفت میلیون نفر درگیر اعتیاداند. دقت نمایید نمیخواهم سیاه نمای کنم اما ما دچار چالشهای بزرگی شدیم ولی ظرفیت انقلاب اسلامی آنقدر عظیم است که میتواند از آنها عبور کند مثل فتنه عظیم 88 و جامعه فقط دچاره آسیب نیست، نیروهای با ایمان قوی ای در این مدت رد نمودند و ایمان اجتماعی مردم به اصول دین مثل ولایت مستحکم شده است و الا فتنه 88 موفق میشد. یکی از آسیبهای جبران ناپذیری که افکار هاشمی در برنامه توسعه به ایران اسلامی و بلکه به جهان اسلام وارد کرد تعدیل جمعیتی بود. کارشناسان غربگرای او با سیاستهای اقتصاد شبه سرمایه داری جلو رشد فزاینده جمعیت مخصوصا شیعیان را گرفتند، جمعیت ما باید الان نزدیک 90 میلیون نفر می بود، 15میلیون نسل در سکوت کشتار شد، اگر با آمریکا می جنگیدیم معلوم نبود این مقدار کشته میدادیم. مگر نه این است که در مقابل دشمن باید امکانات را افزایش داد. یکی از آنها امکان انسانی است، این سیاست غلط تا آنجا جلو رفت تا اخیر به شکل لطیف اعتراض مقام معظم رهبری را به دنبال داشت( به سخنان ایشان در کرمانشاه مراجعه نمایید.) با این حال و با وجود این انحرافات و آسیبها به قول امام راحل باید اساس حفظ شود و تأکید می نمودند میدانیم محتوا غربی است اما باید اساس حفظ شود(جلد 11 صحیفه نور). این شیوه مدیریت کلان در همه زمانها و نسبت به همه جریانات موافق و مخالف انقلاب هست، اصل حفظ و توسعه نظام اسلامی و استفاده حداکثری از ظرفیتهای موجود با پذیرش انعطاف تا آنجا که ممکن است میباشد. بسیاری از برخوردها برخورد فرهنگی و فکری برای آگاهی نخبگان و مردم و جدای صفوف و پیش بردن انقلاب است، اما در جای که حریف دست به شمشیر میبرد نظام هم در محدوده ای خاص مقابله مستقیم مینماید. در شرایط فعلی هم همین است ثبات نظام برای ما از هم چیز مهمتر است مخصوصا اینکه ما با از یک طرف با انقلابهای اسامی منطقه و موج مردمی عدالت خواهی در غرب مواجهیم و از طرف دیگر غرب به شدت ما را تهدید میکند، در واقع ما در حال آمادگی جنگی هستیم، لذا هرگونه بی ثباتی در دولت فرصت دادن به دشمنان است. سایت هاشمی در این شرایط که از یک طرف تحریمها تشدید شده و از طرف دیگر تهدیدها افزایش یافته فتوا صادر میکند به راستی معنا و مفهوم این فتوا چیست؟ آیا آنها شرایط را درک نمیکنند؟ جالب است بدانیم در این مدت اخیر که طیفهای مختلف دنبال حذف بودند رهبر انقلاب بیشترین بهره را برای پیشبرد انقلاب و تکامل آن نموده اند. کافی است فقط حجم زیاد موضوعات و واژهای جدیدی که برای پیشبرد انقلاب توسط مقام معظم رهبری تولید شده را مطالعه نماییم، متوجه میشویم چقدر معظم له از ظرفیت گفتمان جدید انقلاب در جهت پیشبرد و توسعه انقلاب استفاده نموده اند، مثل تغییر سیاستها، امة اسلامی، مدیریت کلان رهبری، جوان سازی جمعیت(شبیه این تعبیر)، جهاد اقتصادی و... اگر تحت تأثیر برخی اشکالات و انتقادات دولت متزلزل میشد این بستر از بین میرفت، چرا که انرژیها صرف مقابله های شدید میشد و فضای آرام تولید موضوعات تکاملی و مسیر اثباتی از بین میرفت. فهم این مسائل هم باعث رشد عقلانیت جمعی میشود و هم درایت معظم له آشکار میشود و یک پله بالاتر تحلیل دقیق مدیریت کلان رهبری باعث تولید علم مدیریت دینی میشود. رهبری محکوم شرائط و جریانات نمیشود بلکه آنها را در جهت رشد انقلاب مدیریت میکنند. با حفظ ثبات دولتها نیروهای جدید برای انقلاب تربیت مینمایند. بنابراین مدیریت کلان امور از دست رهبر معظم انقلاب اسلامی خارج نشده تا دیگران برای ایشان تعیین تکلیف نمایند. البته معظم له بالاتر از این میباشند که تحت تآثیر این مسائل قرار گیرند،اما ما باید مراقب باشیم دچاره شبه نشویم و وظیفه خود را انجام دهیم نه این که ابزار فشار باشیم. اگر ابزار فشار شدیم در دام مدیریت فتنه گران دچار شده ایم، وظیفه ما تبعیت و تولی است نه تعیین تکلیف. یکی از وظایف ما شبه زدایی است. لازم به ذکر است که فتوای مذبور بالای گزیده نامه ای که منسوب به حضرات آیات محمد حسینی بهشتی، عبدالکریم‌موسوی(اردبیلی)، سید علی خامنه‌ای، محمدجواد باهنر و اکبر هاشمی رفسنجانی در سال 1358 به امام راحل در مورد بنی صدر نوشته اند آورده است، و ابتدا این عنوان را انتخاب نموده است: 

سال 1358 / نامه بی سلام خواص انقلاب به امام (ره)

سپس با زیرکی بخشهای از این نامه را گزینش کرده که خوانند در ابتدا گمان میکند مربوط به این زمان و رئیس جمهور وقت است آورده:  

    "رئیس جمهور بارها گفته که اگر مجلس با من هماهنگ نباشد کشور منفجر خواهد شد این یعنی که می‌خواهند مجلس تابع ایشان باشد و نه ایشان تابع مجلس.

    دستور جنابعالی در خصوص حمایت از رئیس جمهور منتخب مورد سوء استفاده در جهت پیشبرد اهداف خاصی قرار گرفته و می گیرد.

    متأسفانه این خطر به طور جدی وجود دارد که انتخابات مجلس تحت تأثیر همین جو ناسالم منجر به انتخاب شدن افرادی که تسلیم رئیس جمهورند بشود و از داشتن مجلسی مستقل و حافظ اسلام در مقابل انحراف احتمالی مجریان محروم گردیم.

    مختصر جوابمان به دروغها و تهمتهای رئیس جمهور هم به اندازه انکار تهمت بر روحمان سنگینی می کرد زیرا دشمنان می خندیدند و تحریک می‌کردند و مردم خون دل می‌خوردند و مأیوس می‌شدند.

    مردم سکوت شما را در برابر این انحرافات دلیل بر رضایت می‌گیرند."

بار دیگر دقت نمایید در فضای کنونی کشور و حرکت به سمت انتخابات مطالب بالا به دنبال القاء چیست؟! در بالای مطالب فوق نیز آن فتوا را صادر کرده که در متن نامه این فتوا وجود ندارد. چرا ایشان به جایی شفاف سازی موضع خود در مقابل فتنه گران به دنبال جوسازی علیه دیگران است؟ آیا این روش مصداق حدیث معرف کلمة الحق یراد به الباطل نمیباشد؟ هاشمی و یارانش بهتر است به دنبال اصلاح انحرفات و جبران گذشته خود و عذرخواهی از ملت باشند و... سؤالی که معمولا میشود این است، چرا امام خامنه ای هاشمی را حذف نمیفرمایند؟ به نظر میرسد اولا: هاشمی یک نفر نیست، نماینده یک جریان پیچیده اجتماعی است که مهمترین شاخصه تفکر آنها شیفتگی نسبت به غرب در توسعه اجتماعی است؛ باید لایه های فکری و علمی این جریان برای نخبگان و مردم شناخته شود تا نتواند دوباره در آینده در قالب شخصیتهای جدید ظاهر شده و قدرت اجتماعی گیرند. ثانیا امام خامنه ای در رستای مدیریت کلان خود، هاشمی و یارانش را مدیریت مینمایند و به شکل پیچیده از آنها استفاده گوناگون میشود ولو از اشکالات آنها.

 ما باید لایه های عمیق فتنه ها را بشناسیم و مدیریت نماییم تا نتوانند به انقلاب ضربه زنند و امام خامنه ای با فراق بال بیشتری به بتوانند انقلابهای منطقه را مدیریت فرمایند(انشاءالله).

1390/9/14


» نظر

عرفان عاشورایی(شرحی مختصر بر زیارت عاشورا)

 

 

باید دانست درک باطن عاشورا صرفا با بحث نظری تمام نمیشود، بلکه نیاز به مراقبه های عملی دارد. مراقبه عملی، سلوک با بلای معصوم(ع) است، قبل از ورود به آن منازل باید در ابتلائات و امتحانهای فردی صابر، راضی، شاکر و حامد بود؛ چون دست تدبیر الهی برای رشد انسانها در بلاهاست، با توفیق در این صحنه تدریجا ظرفیت درک و تحمل بخشی از بلای  معصوم(ع) را به او عطا میکنند، برای درک منازل بلای معصوم(ع) باید راضی، صابر، شاکر و حامد بود.

مرتبه اعظم درک عاشورا، درک لقاء الهی است، همان مرتبه ای که شهدای عاشورا با شفاعت امام حسین(ع) به آن رسیدند(الذین بذل مهجهم دون الحسسین علیه السلام) برای رسیدن به مرتبه اعلی عاشورا باید مراتب و منازلی را با تلاش و امداد و تصرفات معصومین(ع) طی نمود. درک شهادت حضرت و اصحابشان بدون طی مراحلی ممکن نیست. شرح این مراحل و منازل در زیارات به ویژه زیارت جامعه کبیر و زیارت عاشورا آمده است، لذا بر تداوم و استمرار در خواندن و فهم آنها تأکید شده است.   در زیارات با سلامها؛ به مقامات و منزلت معصومین(ع) اعتراف میشود.

مثل السلام علیک یا اباعبدالله که معنای ظاهری آن این است؛ سلام بر تو که پدر فرزندی به نام عبدالله هستی و معنای باطنی، سلام بر تو که پدر عباد هستی، اعتراف به منزلت والای امام حسین(ع) است، شما در حق ما برای عبور از دنیا به سوی لقاء الهی پدری کردی و شدیدترین ایثارها را انجام داده ای. امام(ع) مجرای حرکت به سمت توحید است. اراده امام همان اراده خداست. این امام تنهای تنها شده بود.

انسان با درک اجمالی منزلت امام معصوم(ع) پی به عظمت مصیبت حادثه عاشورا میبرد و با آن رابطه عاطفی برقرار میکند و مصیبت زده میشود و در قالب اشک از چشمش جاری میشود، گریه بروز و تجلی تراکم عواطف انسان در رابطه با مصیبت عظیم عاشوراست "لقد عظمت الرزیة و جلت وعظمت المصیبة بک علینا" این مصیبت نه تنها برای ما سنگین بود بلکه بر کل آسمان و زمین سنگین بوده و همه ملک و ملکوت و فرشتگان و ساکنین بهشت و خازنین جهنم، رسول الله(ص) و... بر امام حسین(ع) گریستند. قلب انسان متوجه مصائب شده با آن ارتباط برقرار کرده و در حالات درونیش اثر گذاشته و متحول و متکامل میشود و در قالب اشک از چشمش بیرون میآید، تمایلات انسان عوض میشود و وارد منازل جدید میشود، یعنی برائت و دشمنی قلبی با جبهه تاریخی کفر و نفاق، یک امت تاریخی ظالم لعن می شود، کسانی که بنیانکذار ظلم بر اهلبیت بودند و در واقع در اقامه ظلم تاریخی پیشتاز بودند "لعن الله امة اسست اساس الظلم و الجور علیکم اهل البیت" و سپس کسانی که امام را از منزلت اجتماعی دفع کردند"لعن الله امة دفعتکم عن مقامکم" آنهای که امام را برای کسب مال و جاه دنیای میخاستند وقتی دیدند نمیشود، تا مرز درگیری و شهادت امام جلو رفتند و ما همه کسانی که به هر نحو در شهادت امام حسین(ع) دخالت داشته را لعن میکنیم، حتی کسانی که بعد به دنیا آمده و راضی به فعل شمر و جبهه تاریک ابلیس لعین میباشند را لعن میکنیم، کسی که یک سنگ پرتاب نکرده ولی با قدم نیت در جبهه دشمنان حضور دارد مشمول این لعن است، اینها یاران معاویه و یزیداند. از اینجا صف بندیها مقابل دشمنان به همراهی دوستان شروع میشود "انی سلم لمن سالمکم و حرب لمن حاربکم" این جدای صفوف تا قیامت کشیده میشود. این شروع طی منازل جدید از فهم و درک مقام و منزلت امام حسین(ع) و عاشوراست، امام(ع) با یک جبهه تاریخی درگیر است و ما نیز در این فضا وارد میشویم، این درگیری در ابتدا درگیری قلبی است و درگیری قلبی منزلی توسعه یاب است که تدریجا آماده درگیری عملی با جبهه نفاق در رکاب امام منصور میشود، حالات فرد عوض میشود، نسبت به افراد جبهه حق سلیم میشود و نسبت به جبهه باطل حالت حرب و جنگ پیدا میکند.

 توجه به مصائب امام حسین موجب بصیرت نسبت به جبهه کفر و نفاق و گرایش به جبهه مؤمنین میشود و همین هویت ساز است، تدریجا  آماده درگیری می شود، این آمادگی ابتدا آمادگی روحی است و تحولات از قلب شروع می شود، از این رو امام حسین(ع) با شهادت و عاشورا قلوب و عواطف را متوجه خود و راهشان نمودند، قلوب را در تاریخ مدیریت کردند. مدیریت حضرت(ع) مدیریت تاریخی بوده که حادثه آفرینی تاریخی پایه و اساس آن است. امام حسین(ع) بگونه ای صحنه عاشورا را مدیریت نمودند تا باطن ابلیس و ایادیش آشکار گردد. با مدیریت حضرت(ع) تاریخ و جوامع این منازل را دارد طی میکند، توسعه مدام عاشورا و محرم و عزاداریها و گسترش کمی و کیفی آنها با تصرفات تاریخی حضرت(ع) صورت میگیرد، البته عزاداران حقیقی خائف و ترسان اند از اینکه در حق حضرت(ع) کوتاهی نمودند، نه مدعی ارتباط، فافهم. این موضع گیری در انسان مرتب تشدید میشود تا روحیه فداکاری و ایثار حتی تا مرحله قربانی کردن عزیزانش پیدا می نماید (بابی انت و امی). خود حضرت(ع) خود و عزیزترین فرزندان و و اصحاب را فدای این مسیر نمودند. اصحاب امام حسین(ع) با شفاعت و امداد خود حضرت این مراحل را طی کردند، معیت و همراهی با امام حسین(ع) قابلیت تصرف در آنها را ایجاد کرد. آنها قربت و مظلومیت خلیفه و حجت الهی را درک کرده و برای دفاع از حضرت وارد صف بندی و در گیری با جبهه کفر و نفاق شدند و شدیدتر ایثارها را از خود نشان دادند، مثل حضرت ابوالفضل(ع) که نه تنها آب نخورد بلکه برای یک مشک آب برای طفلان امام حسین(ع) جان خودشان را دادند و در تاریخ جبهه مقابل را رسوا کردند. کسی که همراه حضرت سیر میکند برایش فرمان فرق نمیکند حتی جان را برای آوردن یک مشک آب میدهد، آنهم کسی که هیچکس توان جنگ رو در رو با او را نداشت، ولی هدف در عاشورا صرفا جنگ نظامی نبود، هدف از یک طرف رسوا نمودن جبهه تاریخی ابلیس بود و از طرف دیگر عروج و لقاء الهی و هر دو به نحو اتم حاصل شد. درک لقاء الهی برای مادون معصوم(ع) همان درک مقام و منزلت معصوم(ع) به میزان ظرفیت خود است. معرفت الامام، همان معرفة الله است، چون خدا را به آیات واسماء و صفاتش که در مخلوق بروز میکند میتوان شناخت(به میزان ظرفیت محدود خود) و اکبر و اعظم آیات الهی حضرات معصومین(علیهم السلام) می باشند. درک امام(ع) نیز بدون همراهی، معیت، اطاعت تام، ثبات قدم در دفاع تمام عیار از امام(ع) در مقابل جبهه کفر و نفاق؛ و شفاعت و سرپرستی خود معصومین(ع) ممکن نیست، یعنی بدون حضور در جنگ و مبتلا شدن به شداید آن  و ایثار درک ممکن نیست.

 برای رسیدن به مقصد که برای ما همان معرفت امام(ع) است باید ولایت تامه معصومین(ع) را پذیرفت و در رکاب آنها مثل اصحاب سیدالشهداء(ع) فداکاری کرد. اصحاب سیدالشهداء(ع) ذوب در حضرت(ع) بوده و خواست ایشان را بر خواست خود مقدم داشته و در راه درخواستهای ایشان بالاترین ایثار را انجام دادند و جان خودشان را فدا کردند. آنها اهل سبقت در خیرات بودند و در جانبازی در راه امام حسین(ع) از هم سبقت میگرفتند، همان که در دعا عهد آمده"اللهم اجعلنی من انصاره و اعوانه و الذبین عنه و المسارعین فی قضاء حوائجه و الممتثلین لاوامره و المحامین عنه و السابقین الی ارادته و المستشهدین بین یدیه". مرتبه ای از مراتب همراهی با معصومین(ع) توجه به مصائب عظیم سیدالشهداء(ع) و گریه بر حضرت است، که تأکید زیادی در روایات بر آن شده است، می فرماید: کسی که برای حضرت شعر بخواند و ده نفر را بگریاند، بهشت بر او واجب می شود، تا آنجا که مصیبت بخواند و به اندازه بال مگس برای امام حسین(ع) اشک در چشمش حلقه بزند، مورد غفران قرار میگیرد. اشک بروز و تجلی تغییر تمایلات و گرایش به سمت امام حسین(ع) است، و این تغییر حساسیتها جلو می رود و به تدریج صف مؤمنین و محبین را از صف کفار و منافقین جدا میکند.

در زیارت عاشورا دقت نماید درخواست تقرب الی لله بعد از طی مراحلی است یعنی معرفت اجمالی امام(ع)، توجه و گریه بر مصائب، لعن، برائت، صف بندی، سلم، آمادگی حرب و ایثار. این فرد احساس اضطرار به تقرب میکند. کسی که مصیبت عظیم امام حسین(ع) را درک کرده و دنبال انتقام است، آنهم نه به تنهایی بلکه در جمع لشکر امام منصور، "بابی انت و امی لقد عظم مصابی بک فاسئل الله الذی اکرم مقامک و اکرمنی بک ان یرزقنی طلب ثارک مع امام منصور" این شخص رزق معیت با امام منصور برای انتقام را طلب میکند، آنگاه او میتواند با وساطت و شفاعت معصومین(ع) از یک طرف و برائت از قاتلین آنها از طرف دیگر تقاضای تقرب کند "اللهم اجعلنی عندک وجیها بالحسین علیه السلام فی الدنیا و الاخرة یا ابا عبد الله انی اتقرب الی الله و الی رسوله و الی امیرالمؤمنین و الی فاطمة و الی الحسن و الیک و بموالاتک و بالبرائة ممن قاتلک و... قرب با موالات و محبت و برائت حاصل می شود، و مراتب و منازل موالات و برائت در زیارت عاشورا قبل این فقرات به تفصیل آمده است و تفصیل بیشتر نیز در ادامه زیارت عاشورا می آید. باید دقت نمود فقرات زیارت  و لعنهای که می آید تکرار نمیباشد، بلکه مراتب و منازل جدیدی از اظهار تسلیم و شدت یافتن و درخواست مقامات بالاتر است. رزقهای والاتری درخواست می کند، لذا بعد از طی آن منازل دعاها و درخواستهای جدیدی پیدا میکند، نیازهایش عوض شده و مراتب جدیدتری را طلب میکند، مثل معرفت اولیاء، رزق برائت از دشمنان، معیت با معصومین(ع) در دنیا و آخرت، ثبات قدم، هم جواری در مقام محمود، طلب خونخواهی همراه با امام زمان(عج)، ثواب عظیمی که به مصیبت زده داده می شود(چون مصیبت زده سیدالشهداء ع ) گردیده است، درخواست رحمت و مغفرت و حیات و ممات با محمد و آل محمد(ص). انسانی که همراه با بلای معصوم(ع) سیر میکند دیگر زندگی، حیات و نیازهایش عوض میشود. حقیقت حیات و ممات، زندگی و مرگ با محمد و آل محمد(ص) است"اللهم اجعل محیای محیا محمد و آل محمد و ممات محمد و آل محمد" (این منازل با درخواست ما و تلاش و سرپرستی و تصرفات سیدالشهداء(ع) انجام میگیرد چه ما بدانیم یا ندانیم و تحلیل نداشته باشیم، اما اگر بتوانیم درست تحلیل کنیم نقاط قوت و ضعف جامعه را بدست آورده و میشود آن را بهتر مدیریت نمود.) در اینجا که انسان گمان می کند به نهایت درجه ممکن رسیده است؛ اما دو باره لعنهای بسیار تند و شدید می آید "اللهم ان هذا یوم تبرکت به بنوامیة و بن اکلة الاکباد اللعین بن العین علی لسانک و لسان نبیک صلی الله علیه و آله فی کل موطن و..." گویا گوشزد میکند سیر تمام نشده است، مراتب و منازل بالاتری از توجه به مصیبت امام حسین(ع)، برائت و درگیری ظاهری و باطنی در همه زمانها و همه مکانها وجود دارد و لذا یک ذره ترحم در دلت نسبت به کسانی که ولی الهی را به خاک و خون کشیدند در تو نباید باشد و درخواست مضاعف شدن عذاب الیم را داشته باشی: "اللهم فضاعف علیهم اللعن منک و العذاب الیم". اینها بعد از این که امام حسین(ع) و یارانش را به خاک و خون کشیدند به جای این که پشیمان باشند و توبه نمایند، ده اسب را نعل تازه زدند و استخوانهای سینه و بدن مطهر سید الشهداء(ع) را خرد کردند، زن و بچه اش را در غل و زنجیر کردند، خواهرش زینب کبرای(سلام الله علیه) را به اسرارت بردند، دخترکان حضرت را در بازارها چرخاندند، اهلبیت رسول الله(ص) را وارد مجلس شراب یزید کردند، سرها را بریدند و به نیزه زدند، خیمه های را آتش زده و غارت کردند، سیلی به صورت طفلان یتیم زدند، شهرها را آذین بستند، و بدتر و فاجعه بارتر امام حسین(ع) را به جرم خروج از دین رسول الله(ص) سر بریدند(آه، آه، آه) تو خود بقیه مصیبت را بخوان مخصوصا شام... توجه به این مصائب کینه دشمنی انسانها را نسبت به صف مقابل به اوج می رساند و تقاضای تشدید عذاب را دارد و در ادامه مهیا صد بار لعن می شود، در هر لعن جلوهای جدیدی از ظلمها آشکار می شود و انسان تمامی کسانی که به هر نحو در صف مقابل سالار شهیدان(ع) حضور داشته یا دارند را لعن می کند، کسانی که امروز راضی به فعل شمر و یزید بوده نیز جزء تابعین "آخر تابعن: بوده و مشمول لعن تاریخی کل مؤمنین بوده، هر کسی در هر زمان و هر مکان به هر نحو ولو با یک کلام صف مقابل سیدالشهداء(ع) را تقویت کرده مشمول لعن تاریخی است، در زیارت عاشورای غیر معروفه آمده است: " اللهم والعن کل من بلغه ذالک فرضی به من الاولین و الاخرین و الخلائق اجمعین الی یوم الدین" مگر مثل حضرت حر(ع) توبه کند و جبران کند. بعد از این سیر با لعن با شفاعت و دستگیری امام حسین(ع) وارد منزل جدیدی می شود و صد بار به امام حسین(ع) و اولاد و اصحاب حضرت سلام میکند و هم از مقام و منزلت حضرت تجلیل میکند و هم درخواست رحمت مینماید، آنهم سلام ابدی تا زمانی که شب و روز باقی است. و از خدا می خواهیم این آخرین عهد، بیعت، زیارت و دیدار نباشد. در واقع این سلامها به منزله تجدید عهد و بیعت با امام حسین(ع) است. این کلامات واسطه های تصرف در روح، فکر و عمل فرد و جامعه است، کلمات زیارت عاشورا کلمات تصرفی است. بعد از صد بار لعن و سلام دوباره وارد منزل جدید میشویم و درخواست میکنیم لعن اختصاص برای کسانی که پیشگامان ظلم به اهلبیت بودند(اول ظالم) و سران آنها (اولی، دومی و سومی) و... و آل ابی سفیان و آل زیاد و آل مروان، آل اختصاص به اقوام آنها ندارد، بلکه هر کس، در هر زمان همان مسیر را برود و با اهلبیت(ع) و اولاد به حقشان دشمنی ورزد، مشمول این لعن تاریخی است.

 طی فرازهای و منازل زیارت عاشورا همه با ندبه و گریه است، مرتب جلوهای جدید ار مصائب و دشمنیها آشکار میشود و سوز و محبت و برئت و دشمنی انسان را افزایش می دهد تا مهیای سجده قرب زیارت عاشورا می شود، این انسان سوخته بهتر نقطه جسمش را بر خاک می نهد که نزدیکترین حالت قرب به خداست و خدا را بر اعظم مصائب خلقت حمد می کند آنهم حمد شاکر. زیبای دست تدبیر و ربوبیت و پرورش الهی را در کربلا و گودی قتله گاه می بیند و خدا را شکر میکند، گله و شکایت ندارد، همان که زینب کبری(س) فرمودند: ما رأیت الا جمیلا. مشاهده این زیبای بعد از این است که در مصائب سیدالشهداء(ع) سوخته و آتش گرفته و صد بار جبهه تاریخی کفر و نفاق را به تمامه لعن کرده و بعد لعنهای اختصاصی داشته اما در سجده زیارت عاشورا در بهترین حالت قرب اظهار رضایت، حمد و شکر می کند، نه رضایت از فعل دشمنان، دشمنان را که صد بار لعن نمود و دوباره برای سران تاریخی آنها در خواست لعن اختصاصی کرد، بلکه نسبت به تدبیر خدای متعال در رقم زدن عاشورا اظهار رضایت تام میکند و زیبای فعل حضرت حق را مشاهده میکند. درست است دشمنان دشمنی کردند و دچار عذاب الیم میشوند، اما بر اراده و ربوبیت الهی غالب نمیشوند، آنها با سوء اختیار خود ابزار شهادت سیدالشهداء(ع) شدند، اما به خود ضربه زدند و وسیله و ابزار عروج حضرت(ع) شدند، آنها با این فعل خود به جهنم میروند و حضرت و اصحابش به بهشت و لذا انسان زیبای دست تدبیر الهی را میبیند و خدا را بر اعظم مصائب شکر میکند، البته پر کشیدن در نهایت این وادی فقط مخصوص کملین است، دیگران به میزان ظرفیت خود از این ضیافت بهره میگیرند، انسان بر مصائب و گرفتاریهای عادی باید صبر کند و حامد و شاکر باشد تا بتواند وارد ضیافت خاص بهره برداری از مصائب عظیم سیدالشهداء(ع) شود. آنگاه در سجده قرب بعد از طی آن مراحل که با درخواست ما و شفاعت حضرت(ع) طی شده است؛ درخواست شفاعتی خاصتر می شود و آن شفاعت برای ورود به عرصه قیامت است، در روزی که همه از هم فرار میکنند و درخواست ثبات قدم(همراه با قدم صدق) در همراهی با امام حسین(ع) و اصحاب امام حسین(ع) که جان خودشان را بذل کردند یعنی بخشیدند، هبه کردند پیش روی امام حسین(ع). اباعبدالله(ع) سوختگان را به منزل نهایی که قرب است میرسانند و پرواز میدهند. با مراقبه های امام حسین(ع) اصحاب اسرار پرواز را آموخته و خود حضرت آنها را پرواز دادند. شهادت در رکاب و معیت و مقابل حجت خدا و به امر اوست. این فوز عظما نسیب اصحاب سیدالشهداء(ع) شد، دیگران با قدم نیت و اشک و زاری و تلاش در تقویت جبهه سیدالشهداء(ع) از ثواب شهادتها و فداکاریهای اصحاب امام حسین(ع) میتوانند بهره گیرند و لذا فرمودند هرگاه یاد سرور شهیدان(ع) و اصحابشان افتادید بگوید یا لیتنی کنت معکم فافوز فوزا عظیما، ای کاش ما با شما بودیم و به رستگاری عظیم که لقاءالهی در رکب حجت اوست نائل میشدیم. عرفان عاشورای سوز، شور، شوق، حرکت، حضور اجتماعی، مواسات با دوستان و تشکل حول امام معصوم(ع) و نائبش می آورد؛ نه انزوی، عجب به حالات، توقف، بی تفاوتی به سرنوشت جامعه در مقابل کفار و... منازل در این سیر تکراری نیست و نهایتی ندارد، هر چقدر بیشتر توجه، تلاش کند با هر زیارت عاشورا منازل جدیدتری از مصائب سیدالشهدء(ع) مقابل انسان قرار میگیرد و سوز و درگیریش با جبهه نفاق شدیدتر میشود.

در اول زیارت توجه به منزلت عظیم سیدالشهداء(ع) شد که منزلت پدری و سرپرتی امة تاریخی(وتکوینی) بوده شد و در انتهای زیارت رسیدن به مقصداعلی است یعنی لقاءالهی، یعنی اعطاء آن منزلت(پدری و سرپرستی) به امام حسین(ع) برای رساندن انسانها به این مقصد یعنی لقاء الهی است. البته باز این سلوک به بلا تمام نمیشود و منازل جدید دارد و آن نماز و دعاست. نماز ذکر جامع است، یعنی بعد از آن منازل سلوک باز انسانها را رها نمیکنند و بعد از نماز مشغول دعای علقمه میشود. در دعا او را توجه به اضطرارهایش می دهند و می گوید" یا الله، یا الله، یا الله". باشد تا با سوزش قلب ما در مصائب سید الشهداء(ع) دل امام عصر(عج الله تعالی فرجه الشریف) شاد گردد و سیل گریه ها مسیر رودخانه ظهور را هموار کند(انشاءالله).


 

  1390/9/11


» نظر

قضاوت پیرامون مواضع ولی فقیه

قضاوت نسبت به فعل و موضعگیری افراد و گروهها لایه های مختلفی دارد، برخی ساده و سطحی و انتزاعی است، در این نوع از قضاوتها معمولا افراد مبانی فکری و شناخت خود از موضوعات و وضع اجتماعی را ملاک قضاوت قرار میدهند، آنها با محور قرار دادن خود و ملاکات خود همه افراد و همه چیز را در ترازوی عقل خویش قرار میدهند، به نظر او کسی که موافق نظرش حرکت نمایید، درست عمل کرد و الا خیر. چند روز قبل با فردی صحبت میکردم، می گفت در جریان انتخابات اول میخواستم به فلانی رأی دهم بعد نظر برگشت به فلانی رأی دادم چون دیدم با رهبری اختلاف نظر ندارم، اختلاف سلیقه دارم! اما ایشان برای فوت پسر فلان رجل سیاسی پیام دادند و این درست نبود!!! اینگونه قضاوتهای سطحی ناشی از بی اطلاعی از مبانی و ملاکات رهبری در رهبری است. برخی قضاوتها، قضاوتهای تخصصی است،  

اینگونه قضاوتها نیازمند اطلاعات تخصصی است و ورود به این عرصه برای همه مقدور نیست و هر چقدر سطح تخصص پیچیده تر میشود، دائر ورود افراد نیز محدودتر میشود، اما سطح دیگر قضاوت، قضاوت در سطح بنیادین است که سطح توسعه یا تأسیسی و تولیدی است که  پیشبرندگی دائمی نظام در ابعاد مختلف جامعه است؛ در سطح بنیادین فضاها و افقهای جدید پیش روی جامعه و نخبگان گذاشته می شود، افقها و مسیرهای که طی نشده و هموار نیست مثل جهاد اقتصادی، قضاوت در آن منوط به شناخت موضوعات و مبانی تکامل اجتماعی است، قضاوت در مورد موضوعاتی که در جامعه نبوده و ایجاد شده و موجب پیدایش هزاران موضوع جدید کلان و خرد شده است. این قضاوت نیازمند اشراف و خبرویت خاص دارد. کسانی میتوانند درست قضاوت کنند که اهداف محوری و مطلوب، و وضعیت و ظرفیتهای موجود جامعه را خوب بشناسند و چگونگی مدیریت حرکت از وضع موجود به مطلوب را بدانند و این سطح، سطح مدیریت ایجاد و تکامل دائمی ظرفیتهای تولید شده در تمامی ابعاد است، که طبیعتا نیاز به اشراف به تمامی ابعاد کلان جامعه دارد، پیش بردن اقشار و اصناف مختلف در بعد اخلاقی، اعتقادی، تکنیکی در سطح کلان و ورود به عرصه های جدید بدون مدیریت کلان ممکن نیست، این سطح سطح رهبری جامعه است. البته تصور نشود یک نفر به تنهای همه امور را انجام می دهد، خیر نظامی متکفل این تأثیر گذاری است ولی یک نفر محور و جهت دهنده و پیشبرنده و به تعبیره بهتر مدیریت کلان آن را بعهده دارد. تصمیمات و مواضع، تکاملی است و هر چقدر جامعه تکامل می یابد افقهای متکامل تر پیش رویش قرار می گیرد، از این جهت حرکت نظام اسلامی دائمی و پیش رونده است. مسلم قضاوت در این سطح برای کمتر کسی جز رهبری مقدور است. برای روشن این امر برخی پارمترهای و استنادات مواضعگیری رهبری را اشاره می کنم:

الف: دین شناسی، مواضع مستند به دین و اجتهاد است، لذا کسی که قدرت استنباط آن هم استباط حکومتی و مدیریتی از دین را ندارد نمی تواند نظر دهد.

ب: موضوع شناسی، شناخت ابعاد پیچیده موضوعات و نسبت بین آنها از زاویه کلان و تأثیر و تأثر متقابل آنها بر هم.

ج: شناخت زمان و مکان و رعایت مصلحت امة اسلامی.

د: حفظ توازن قوا و برتر دائمی، توجه به ظرفیت داخلی و حفظ قدرت داخلی در مقابل قدرتهای خارجی و جلوگیری از ضعیف شدن قدرت داخلی با پذیرش خطای دوستان و انعطاف معقول و ممکن برای اصلاح.

ذ: اخبار و اطلاعات دریافتی از مجاری مختلف.

ه: تکاملی و پیشبرندگی دائمی و از موضع کلان.

س: جامع نگری و مجموعه نگری نسبت به دین و وضیت موجود و تطبق احکام بر مصادیق جدید مثل جهاد علمی. در واقع رهبری کل نگری و سیستم نگری دائمی به همه امور دارند. آنچه وظیفه ماست تبعیت است، چون آنچه که رشد می آورد تبعیت است، حتی رشدعقل در تبعیت است، تبعیت از کسی که به پرستش خدای متعال در تمامی ابعاد و روابط دعوت می کند نه خود. طی منازل و مقاصد توحید بدون تبعیت ممکن نیست و ولایت ولی فقیه استمرار ولایت معصوم است. این که رهبری در این شرائط به این موضع خاص رسیده اند ربطی به تولی ما ندارد، اتفاقا امتحان در همین است. آنچه مورد بازخواست الهی قرار میگیرد اطاعت است، نه تطابق مواضع با واقع. بله مواردی زیادی برای توسعه تولی که نیازمند دلیل برای پرورش روحی و فکری افراد است در کلمات امام راحل و مقام معظم انقلاب استدلال شرعی و عقلی دیده می شود، ولی امام راحل و رهبر معظم انقلاب امام خامنه ای در مسائل مختلف هزارن نظر تکاملی دارند، برای امثال ما اصلا قضاوت و ارزیابی روی تک، تک مواضع ممکن نیست، ما موظف به تبعیت هستیم. بله همه مردم باید مراقب جهت حرکت انقلاب باشند که از آرمانها فاصله نگیرد، اما بسیاری از اشکالات مطرح مربوط به ضعف خود جامعه و مسئولین در تولی و تبعیت است و الا مقام معظم رهبری جهت کار را تبیین نموده اند.

در ضمن توجه نماییم، عالم و تاریخ از تحت ربوبیت الهی و ولایت تاریخی معصومین(علیهم السلام) خارج نیست، آنها از همه دستگیری می نمایند، نمیشود بزرگمردی به کمک مردمی ایثارگر علم دعوت آنها را برافراشته، او را یاری ننمایند، مهم وفاداری، صدق و ثبات قدم جمعی ماست. به امید اینکه ما با تلاش جمعی خود سهمی هم در نزدیک شدن ظهور امام زمان(عجل الله تعالی فرجه الشریف) داشته باشیم(انشاءالله).

1390/9/8

» نظر

اندازه گیری ایمان اجتماعی(بحث اجمالی)


اخیرا با دوستی که در بخش نظارت بانک مرکزی کار میکرد گفتگوی پیرامون مباحث مبنایی اقتصاد داشتم که آن را با اضافاتی در اینجا می آورم. میدانید برای کنترل روند تغییرات در اقتصاد باید واقعیات موجود را با اطلاعات و آمار شناخت، وضع مطلوب را تصویر نمود و روش تغییر وضع موجود به مطلوب را ارایه نمود. یکی از امور مهم در شناخت، شناخت متغییرهای تاثیرگذار بر روند تغییرات است. اگر عوامل کلان تغییرات مثل سیاست ملاحظه نشود روند تغییرات به سمت اهداف مورد نظر جلو نمیرود. به این دوست گرامی میگفتم که یکی از عوامل مهم تأثیرگذار بعد از پیروزی انقلاب اسلامی بر اقتصاد، دین و انگیزهای دینی مردم و رهبران دینی است. امروزه مردم میلیاردها تومان صرف امور دینی خود مینمایند که به ظاهر بازده اقتصادی تعریف شده ای هم چندان ندارد، مثل پرداخت خمس به مراجع اعزام و اداره حوزه های علمیه توسط آنها، یا سفر 23 میلیون نفر در سال به مشهد مقدس، حدود 15 میلیون قم و جمکران، حدود چهار میلیون نفر به مکه، کربلا، سوریه، یا تأمین مخارج عزاداریهای محرم، صفر، رمضان و سائر مناسبات مذهبی توسط مردم، اوقاف، صدقات، نذورات، زکات، قرض الحسنه یا خدمتهای مختلف در حرمهای امام رضا(ع) و... ، اداره مساجد و مرکز مختلف مثل درمانگاهها، مؤسسات خیریه و.. امور مختلف اوقاف، اهداء نذورات به هزاران امامزاده. اینها بخشهای ملموس میباشد که مردم صرف امور مختلف مذهب میکنند، البته برخی موارد در علم اقتصاد موجود تحت عناوین غیر واقعی توجیه میشود مثل سفرمذهبی تحت عنوان گردشگری. به هر حال  عامل محوری در فعالیتهای فوق، انگیزهای دینی های است. این دوست ما میگفت مسائل معنوی قابل اندازه گیری نیست و در اقتصاد آمارهای مختلف تولید، توزیع و مصرف کالاها موجود است، اما نمیتوان مسائل دینی را با آمار و ارقام بیان کرد، به ایشان گفتم انگیزههای دینی متغییر محوری در جامعه در بسیاری از امور میباشد، اگر نتوانید آن را محاسبه نمایید، تصمیمات شما دچار اشکال میشود،  


ایشان تأکید داشت که امور معنوی قابل محاسبه نیست، بنده گفتم بله با مدلهای موجود قابل محاسبه نیست، اما اینگونه نیست که نشود. اتفاقا مدلهای آماری موجود به دنبال کمّی کردن و قابل محاسبه نمودن تمایلات و احساسات مادی است، شاخصه های، آماری بیانگر حساسیتهای مادی مولدان مدلهای اقتصادی است، آنها چون روی امور مادی بریده از آخرت حساس بوده روشهای خاص آماری ارایه دادند و اقتصاد و اهداف خاصی را مطرح نمودند. در حالی که از نظر اعتقادی ما جهتِ تولید، توزیع و مصرف برای ما مهم است مثلا در راستای تعالی و پیشرفت و عدالت میباشد یا خیر. طبیعتا شاخصه های مطالعه ما هم تفاوت میکند، در نظر ما فقط رشد اقتصادی مطرح نیست، بلکه تأثیر رشد شاخصه های مختلف در رشد ایمان، اخلاق، اعتقادات و عملکرد دینی هم مهم میباشد، در واقع نگاه ما به اقتصاد نگاه ابزارگرایانه است، اقتصاد باید ابزار رشد و توسعه دینی باشد و میشود با مطالعات میدانی به دست آورد مردم در چه اموری از امورات مختلف مذهب سرمایه گذاری نموده، و مثلا چه بخشهای کم است، کدام قسمتها وارد نشده اند و... در نظر کارشناسان علم اقتصاد موجود هر فعالیتی باید به نحوی راندمان اقتصادی داشته باشد، طبیعتا فارق از اعتقادات شخصی آنها بخشی از امکانات، نیروی انسانی و هزینه های که صرف برخی امور مذهبی میشود که به ظاهر راندمان اقتصادی ندارد، هدر دادن سرمایه های اجتماعی است، در نظر آنان استفاده بهینه از سرمایه های اجتماعی آن است که به نحوی در جریان رشد بهینه تولید، توزیع و مصرف اقتصادی مؤثر باشد. اتفاقا ما هم میگوییم سرمایه ها اجتماعی باید در تولید، توزیع و مصرف تأثیر داشته باشد، اما آن تأثیر را منحصر به امور مادی صرف نمیکنیم، سرمایه ها باید در جهت افزایش تولید، توزیع و مصرف ایمان و اعتقادات و اعمال دینی اثر داشته باشد، باید انگیزهای جدید ایمانی تولید نمود مثل ورود به صحنه ی جهاد اقتصادی، ایثار مالی، ایثار اوقات و تخصص برای خدمات بی منت مادی، ورود به صحنه های تولیدات فرهنگی دینی در تمامی موضوعات مورد نیاز جامعه، مثل کتاب، مقاله، رفع شبهات، فیلم ، داستان نویسی، رمانهای مذهبی، و کلا عرصه های جدید زندگی پیچده امروزی مثل مقابله سازمان یافته با تهاجم سازمان یافته فرهنگی. بنابر این سرمایه های اجتماعی باید در جهت افزایش سرمایه های جدید مصرف شود، ولی منحصر در اقتصاد نمیشود، بلکه راندمان محوری آن راندمان فرهنگی و دینی است، البته راندمان اقتصادی هم دارد، مثل جهاد اقتصادی که هم منجر به افزایش سرعت فعالیتهای اقتصادی میشود و هم کاهش هزینه تولید(به واسطه جهاد در وقت گذاری بی منت مادی) و هم راندمان اخلاقی دارد، جهاد اقتصادی منجر به گسترش اخلاق حسنه در جامعه میشود، اتفاقا اقتصاد کاپیتالیستی در درجه اول نیز به دنبال گسترش اخلاق میباشد، اما اخلاق مادی و ایجاد روحیه حرص و تکاثر، اصالت سرمایه بدین معناست که همه چیز از جمله اخلاق باید بر محور آن شکل گیرد، رشد سرمایه داری بدون رشد اخلاق سرمایه داری ممکن نیست، یکی از اهداف مهم ایجاد هالیوود برای ارتقاء فرهنگ سرمایه داری است، اما غربیها به دروغ میگویند مسائل معنوی قابل اندازه گیری نیست!!! بله، ولی آثار آن که قابل اندازه گیری، اصلا خود دنیاگرای و تکاثرطلبی امور باطنی است؛ که از طریق آثار قابل تعریف و اندازه گیری است، کارشناسان با مطالعه آثار و نسبت بین آنها با توجه به مطلوبها، سیاستها و برنامه هایی را برای تغییر وضعیت ارایه میدهند. اصولا شناخت هرچیز به آثار است و الا به احاطه به ذات امور برای ما ممکن نیست. بنابر این هم آثار گرایش به دنیاپرستی قابل مشاهده و ارزیابی و کنترل است و هم آثار گرایش به خداپرستی قابل مشاهده، آمار، نسبت سنجی و کنترل و برنامه ریزی است. باید دید جامعه در چه سطح از ایمان است، نقاط قوت و ضعفش چیست تا برنامه داد. در برنامه هم لزوما همه ارشاد نیست، بلکه بخش مهم آن فعالیتهای عملی و میدانی است تا مشکلات مردم در عمل با نگرش دینی حل گردد، طبیعی است وقتی کارایی عملی دین در حل معظلات مشاهده شد ارشادات مؤثرتر است، چون هماهنگی نظر و عمل قابل درک میشود. یکی از علل کم بودن تأثیر تبلیغات دینی با وجود گسترده شدن آن در بعد از انقلاب اسلامی مسئله اسلام در عمل است. نشان دادن قدرت اسلام در تنظیم برنامه های کلان بزرگترین تبلیغ است که مورد غفلت واقع شده است یکی از دلایل مهم آن هم این است که هر کس مسئولیت آن را به دوش دیگری انداخته و لذا خود درک صوابی از برنامه ریزی کلان ندارد. از حاشیه به متن برگردیم، ادعای اصلی ما این بود که ایمان اجتماعی به نسبتی با ارایه مدل خاص خود قابل اندازه گیری است، البته روشن است این اندازه گیری نسبی است ولی در مدلهای اجتماعی نمیشود امر را بین صفر یا صد کرد خیر با اطلاعات و آمار تخمینهایی زده میشود و در عمل مرتبا اطلاعات بهینه شده و متناسب با آن برنامه ها تغییر می یابد. این امر هم دائمی است چون مرتب ظرفیتها ارتقاء می یابد. بخشی از روشهای دست یابی به سطح ایمان اجتماعی دستیابی به آمار هزینه های مختلفی که مردم به انگیزه دینی خرج مینمایند مثل خمس، زکات، صدقات و مواردی که در بالا اشاره شد، حتی در مورد کالاها جهت استفاده را به نسبتی میتوان تخمین زد. مثل ایام محرم و صفر اقلامی مثل گوشت، برنج، قند و چای، حبوبات و... که مصرفش بالا می رود، شبیه همین در نوروز اتفاق می افتد البته نه با آن گرایشی که در محرم است لذا مهم این است که جهت و انگیزههای استفاده را به دست آورده و طبقه بندی نماییم. این یک سطح از کار است، برخی سطوح دیگر به دست آوردن نقاط ضعف دینداری در حوزه اخلاقی، اعتقادی و عملی است مثل کاهل نمازی، اعتیاد، اختلافات خانوادگی، بدحجابی و... آنگاه باید دید چگونه با استفاده از نقاط قوت، نقاط ضعف را کم نمود، اجمالا گسترش عشق به اهلبیت(علیه السلام) در امورات مختلف از جمله اقتصاد عامل نیرومندی در حل معضلات و رشد و عدالت است، چون سازماندهی بر اساس حب اهلبیت(ع) در امور اقتصاد موجب تکاثرطلبی و ترجیح منافع شخصی نمیشود، مثل آستان قدس رضوی(ع) که الان بالاترین امکانات و سرمایه ها را در اختیار دارد.  نمونه این حرکت در هیئتهای مذهبی نیز مشاهد میشود، انگیزه کسانی که در آنجا فعالیت مینمایند اقتصادی نیست، این الگوی خوبی است تا در سائر سطوح نیز گسترش یابد. البته نمی خواهم بگویم همه فعالیتهای اقتصادی باید اینگونه شود، خیر به بخش میانی اقتصاد که حلقه واسط بین مردم و دولت است و در ایجاد رشد یا نوسانهای اقتصادی تأثیر زیادی دارد باید در دست سازماندهی دینی مردمی قرار گیرد و بخش خصوصی توان بهره کشی و استثمار مردم را با استفاده از امکانات اجتماعی مثل بانکها، تکنولوژیها،شرکتها و قوانین را نداشته باشد، در اسلام بهره کشی انسانها از هم حرام و ممنوع است، اما الگوهای سرمایه داری بهره کشی را با درست کردن، ساختارها، قوانین، تکنولوژیها، قاعده مند نموده است، برخلاف تصور بسیاری از افراد این تفکر جهانی شده است، شیوه زیست آمریکای جهانی شده است از جمله همه چیز متمرکز شده است مثل تمرکز پول در بانکها، ربا، بازار بورس، ، تمرکز ثروت در دست سرمایه داران، تمرکز جمعیت در شهرها، تمرکز تولید از طریق تکنولوژیها، نوع ساختارهای حکومتی مثل تقسیم قوا به مقننه، قضائیه و مجریه، دمکراسی، ناهنجاریهای مثل اعتیاد، اباحه گری به اشکال مختلف با قید منطقه ای، تمرکز آموزش در آموزش و پرورش و دانشگاهها و جهانی شدن مدارج علمی، لیسانس، فوق لیسانس، دکترا، تمرکز امکانات در شهرها، تمرکز رسانه ها به صورت شبکه ای و...بنابر این الگوهای آمریکای در امورات مختلف حتی در تلقی از دین به نسبتی جهانی شده است، منتهی در هر منطقه قیودات قومی، مذهبی و.. خورده است، اما جهت تغییرات به سمت همان الگویهای آمریکایی است. معلوم نبود اگر انقلاب اسلامی ایران اتفاق نمی افتداد غرب بر سر بشریت چه می آورد. همینجا متذکر شوم تمرکز شبکه ای یاد شده سر اصلی قرتمند و ثروتمند شدن عده ی انگشتر شمار در جهان است، حاکمیت بلا منازعه چند خانواده که ثروتهای آنها در وهم نمیگنجد!

بنابر این الگوهای آمریکایی در تمامی زمینه ها الگوی برده داری و استثمار نوین است و تشیّع جنگی تمام عیار با غرب مفسد دارد. آنها برای انزوای دین محمدی، در عمل و کارها تخصصی و برنامه ریزی مدعی اند روحیات دینی مردم قابل اندازه گیری و محاسبه نمی باشد، نتیجه این حرف این است که شاخصه های آمارگیری بر اساس نیازهای مادی بوده و به طبع برنامه ریزی، سازماندهی و اجراء براساس امور و نیازهای مادی خواهد بود، کنترل تغییرات ظرفیت اجتماعی نیز مادی میشود، تخصیص اعتبارات، امکانات، نیروی انسانی و... مادی میشود، لذا طبیعی است دین به حاشیه رانده شود، اگر هم به دین پرداخته شود آن قرائتی از دین ترویج داده میشود که با توسعه غربی تعارض نداشته باشد. بنابر این حمله غرب به دین صرفا یک حمله نظر و گسترش شبهات اعتقادی نیست، بلکه آنچه زمینه اثر بخشی شبهات را فراهم میکند، کارایی عینی و عملی آنها در جهت اهداف خودشان میباشد، آنها نیازها را مادی تعریف نموده و برنامه ریزیی توسعه را نیز مادی می ریزند. لذا خطر تهدید کنند انقلاب اسلامی مسئله الگوهای عملی شبه غربی است که به ظاهر کارایی دارد اما کارایی آن در جهت اهداف مورد نظر ما مثل عدالت و تعالی ضعیف است، البته تأکید میکنم ما امور را بین صفر و صد نمیکنیم، در مسیر دوران گذار از الگوها و کارشناسان تحصیل کرده علوم غربی استفاده مینماییم، ولی مسلم در بسیاری از برنامه ها و تخصیصها تصرف مینماییم مثل کمک به مناطق محرم، علی رغم نداشتن راندمان تعریف شده اقتصادی از نظر کارشناسان اقتصادی و این اشکال صرفا اشکال ما نیست، چون ما هنوز مدعی تولید کامل الگوی جامع اسلامی ایرانی نمی باشیم ما در مسیر این تولید هستیم لذا در الگوهای موجود تصرف مینماییم تا انقلاب و نیروهای انقلاب و مردم تقویت شوند و انقلاب استمرار یابد و نیروها و ظرفیتهای لازم برای اسلامی کردن الگوها در تمامی ابعاد فراهم شود. این دخالتها موجب شده برخی از کارشناسان ما را متهم به غیر علمی عمل کردن نمایند، بله از نظر آنان درست است ولی ما اساسا آن علوم را قبول نداریم، ما علم اقتصاد کاپیتالیستی را از بنیان باطل میدانیم و مطمئنآ روزی که ظرفیتهای لازم و نیروی انسانی و کارشناسان خود را تولید نماییم در تغییر وضع موجود به خود تردید راه نمیدهیم. تأکید مینمایم استفاده ما از بخشی از نیروهای تحصیل کرده علوم غربی، استفاده ابزاری تا رسیدن به تولید ظرفیتهای جدید است. برخی ناهنجاریهای اقتصادی موجود نیز بیش از اینکه مستند به تفکر دینی باشد مستند به عدم قدرت کارشناسن محصل تفکرات غربی برای ارایه راه حلهای متناسب با انقلاب و آرمانهای اوست، تفکرات غربی کارایی لازم در توان حل ناهنجاریها را ندارند، تفکرات و الگوهای غربی در حل معضلات نظام اسلامی فاقد کارایی است از این رو رهبر معظم اقلاب اسلامی امام خامنه ای(حفظه الله) بر لزوم تولید الگوی اسلامی ایرانی پیشرفت تأکید نمودند. یکی از اشکلات بنیادین به این نظریه عدم قدرت اندازه گیری ایمان اجتماعی است، که اجمالا ما آن را رد نمودیم، البته تفصیل آن برای کارایی و تنظیمات اجتماعی نیازمند بحثهای تخصصی و مدل سازی است که انشاء الله در مراکز فکری طرح میشود. برای ما روشن است قدرت انگیزهای دینی در صورت بسیج بسیار بالاتر از قدرت مادی عمل میکند مثل زمان جنگ تحمیلی و در آینده نه چندان دور انشاء الله شاهد بروز این اندیشه خواهیم بود.

1390/9/2


» نظر

حقوق و مسئولیت های فردی و اجتماعی زنان از منظر اسلام

 

چکیده 

با تشکیل "حکومت اسلامی"، "دینداری" وارد "مرحله جدید" از "رشد" و "بلوغ تاریخی" خود گردیده است و ما در مسیر رشد و "پیشرفت" قرار گرفیم. در این حرکت "حقوق" و "مسئولیتهای" جدیدی برای زنان ایجاد گردیده است. ایفای آنها نیازمند حضور و مشارکت بیشتر است. توسعه حضور اگر قاعده مند و مبتنی بر تفکرات دینی نباشد همراه باید بحرانهای احتمالی می باشد. مقام معظم رهبری تذکر فرمودند: یکی از بحرانهای جهانی، "بحران زن" است. به خاطر نشر برخی تفکرات غرب در این زمینه از ناحیه سکولارها، به نقد برخی مبانی و نتیجه های عملی آنها پرداختیم. با روشن شدن اشکالات، زمینه طرح مباحث اثباتی فراهم شود. مبانی غرب به شدت متشتت بوده و در عمل نظامی را به وجود آورده که منجر به ظلم مضاعف به زنان شده است. باید دقت کرد در نقد نظرات غربی نباید با نگاه انتزاعی و بریده از سائر حقوق ارایه شده و سازکارهارهای عملی و نتایج آن، نظر داد. مثل نظراتی که در باب حقوق بشر داده شده. افرادی بدون توجه به لوازم کلام خود می گویند حقوق بشر منافاتی با دین ندارد. نظراتی داخلی(که به بخشی از آن در پیوست اشاره شده) نیز غالبا با نگاه انتزاعی است و نیاز به ساختار و اولویت بندی، نگاه انتزاعی لازم است ولی با آن به تنهایی قادر به "نظام سازی" نبوده. به نظر نگارنده از نگاه دینی "مبنای حقوق"، "حق پرستش" خدای متعال در تمامی ابعاد است و تکالیف نیز متناسب با این حق محوری است. اصلی ترین حق، حق پرستش است، سائر حقوق، تناسبات حق پرستش است. با این مبنا می شود سائر حقوق را اولویت بندی نمود و عمل اجتماعی را ساماندهی و نظام سازی نمود. میزان تناسب حقوق و تکالیف و تأثیر آنها در رشد و "تکامل پرستش" درشرائط مختلف، برای ظرفیتهای مختلف، بیانگر اولویتهاست. ناگفته پیداست که این امر ابعاد زیادی دارد، از جمله مدل سازی، نظام شاخصه عینی، تفقه و... ما در اینجا فقط به دنبال طرح نگاه کلی آن بودیم.

واژه‌های کلیدی: بحران زن، حقوق و مسئولیت زن، حق پرستش، حق توسعه، تولید فکر.

1ـ مقدمه

بحث این مقاله در باره حقوق و مسئولیت‌های زن در دنیای معاصر است. نگارنده بیش از این که دنبال حل نظری محض تمام مسائل باشد، به دنبال ارائه نظریه کاربردی است؛ یعنی یک مبنای نظری ارائه شده که بتواند تزاحمها و تعارضهای عینی و عملیاتی را حل نماید. البته مطالب مطروحه مبتنی بر مبانی خاصی در حوزه دین شناسی، معرفت شناسی و... که باید در جای خود مورد دقت قرار گیرد، چرا که نوع نگرش به آنها در دیدگاههای روبنایی، اثر جدی دارد. بسیاری از اختلافات نیز ناشی از دیدگاههای متفاوت در مبانی است. برای ادامه به آدرس زیر مراجعه فرمایید.

kosari112.mihanblog.com

1390/7/21

 


» نظر

عرفان محمدی یاعرفان آمریکایی (2)

جسم انسان تدریجا رشد میکند، برای آن مراحله ترسیم کردند، کودکی، نوجوانی، جوانی، میان سالی و پیری، گرچه اصل رشد انسان جبری است ولی بعضی عوامل در اختیار او است، مثل نوع تغذیه، انتخاب محل سکونت و...همین امر در مورد پرورش روحی است، انسان مراتب و منازلی را طی میکند که سطح محوری آن در اختیار خودش است، نوع اختیار و تولی در نوع سطح امداد اثر میگذارد، به عنوان نمونه قدرت ربوبیت الهی نامحدود است اما امداد و نصرت او مشروط به سطح اختیار و درخواست دارد. امداد و تصرف باری تعالی تناسب با درخواست دارد. برخی سعی میکنند اعضا و جوارح و حتی لباس و فرم مو والگوی زیست خود را متناسب با آمال و آرزوهای خود نمایند، یعنی امورات درون و بیرون را با اهداف خود هماهنگ کنند،  


(اشتباه نشود که انسان با قدرت خود این کار را انجام میدهد، خیر با امداد است، هرجا انسان احساس خودیت کرد همانجا نقطه سقوط است). همین میتواند شاخصی باشد که افراد، خود و دیگران پی به نیتها برده و در اصلاح آن کوشا باشند، البته این هماهنگی نسبی است، برخی امور کاملا در حیطه تصرف فرد نیست و نمیتواند آنگونه که میل دارد آنها را فرم دهد. بحرانهای روحی نیز از احساس ناهماهنگی شکل میگیرد، فرد گمان میکند مسیر تغییرات زندگی بر اساس تمایلات او نیست. البته مؤمنین که درجات ایمانی بالای دارند همه چیز را اجمالا هماهنگ می بینند، چون هیچ چیز را خارج از اراده ربوبی نمی بینند. بنابر این انسان فی الجله دنبال هماهنگ نمودن کثرات خود و اطرافش با مقاصدش میباشد. لذا برنامه های کسی که دنیا محور است، با کسی که آخرت محور یا التقاطی است، فرق میکند، نوع هماهنگ نمودن امور نیز فرق دارد. جهت تغییرات زندگی، یعنی موضوعاتی که حساس بوده و سعی در دستیابی به آن است؛ بواطن انسان را برای خودش آشکار میکند و البته همین آیت و عبرتی است تا جبران کند و از گذسته توبه نماید. در هر صورت انسان مراحله و منازلی را در حیات مادی و معنوی خود طی میکند(در اینجا فعلا نمیخواهم میکانیزمش را تشریح کنم، اما اجمالا با تولی، ولایت و تصرف دائمی صورت میگیرد).

جامعه و تاریخ هم مراتب و منازل دارند، اولیاء الهی و اولیاء طاغوتی عوامل محوری در تغییرات تاریخ بوده اند.اولیاء الهی محور سرپرستی تغییرات جبهه حق بوده و اولیاء طاغوت محور سرپرستی جبهه باطل میباشند. سیر تاریخ از بت پرستی و انسان پرستی به سمت خداپرستی جلو میرود، این امر با تولی تاریخی و اجتماعی به اولیاء الهی اتفاق می افتد و جبهه حق مرتبا در حال انحلال بخشی از نیروها و امکانات جبهه باطل در درون خود است، یعنی آن دسته که توبه و رجوع کرده را جذب خود مینمایید و بقیه را تدریجا در طول تاریخ حذف و نیروهایشان را مصادره میکند، لذا اجمالا دو جبهه تاریخی حق و باطل داریم، برخی هم گاهی در این جبهه و گاهی در جبهه دیگراند، در برخی امور از تابع این جبهه در برخی تابع آن جبهه اند(به اصطلاح مذبذب اند). حضور در هر جبهه هم مراتب دارد، برخی در حد سرباز عادی اند، اما برخی در حد سرلشکر و... طی منازل در این جبهه تاریخی و اجتماعی با تولی، ولایت و تصرف تاریخی و اجتماعی صورت میپذیرد. معصومین(علیهم السلام) ولایت تاریخی الهی را در اختیار دارند، تکامل تاریخ و طی منزل تاریخی به اذن خدای متعال از اراده آنها خارج نیست، مثل عاشورا. برخی منازل تاریخ عبارت است از، شکستن بتها توسط حضرت ابراهیم(ع)، طوفان حضرت نوح (ع)، عرق لشکر فرعون در رود نیل، عذاب اقوام مختلف، بعثت، عاشورا، ظهور. معصومین(علیهم السلام) تاریخ و ارده های انسانها که به آنها تولی داشته را هدایت کرده و از ظلمات به سوی نور میبرند، جامعه ای هم که تولی معصومین(ع) داشته باشند نیز از طریق ولی فقیه امداد مینمایند(البته سرپرستی و مدیریت جاری به ادعای امداد نیست بله مستند به استنباطات کلان از دین است). در قلوب سلیم متناسب با ظرفشان تصرف میکنند و مرتب از ظلمات به سوی نور میبرند و در مواردی نسبت به برخی حجب نورانی را نیز برمی دارند(دقت نمایید، اینجاها جای لغزش است به کسانی این مراتب اعطا میشود که به خود دعوت ننمایند و تابع محض باشند ولی در هر صورت ابزار مدیریت کشف و شهود نیست، ابزار؛ استباطات از کتاب و سنت است).

بنابر این، فرد، جامعه و تاریخ مراتب و منازلی را برای حرکت به سمت مقام توحید طی میکنند(مقامی که همه افعال فردی و اجتماعی و روابط درون و بیرون براساس اطاعت، تسلیم، رضایت، شوق، محبت نسبت به خدای متعال صورت میگیرد) و آن زمانی است که ولایت الهیه به تمامه محقق شود و اراده ها تسلیم تام ولی الهی شوند، یعنی زمان ظهور.

طی مراتب و منازل در زمان غیبت با محوریت ولی فقیه است، رسالت او پیشبرد مراحلی از تاریخ به سمت ظهور است. تولی به ولایت اجتماعی مادون معصوم(ع) در هر زمان امتحانات به ولایتِ قبل از ظهور میباشد تا جهان ظرفیت لازم برای ولایت تامه معصومین(ع) را پیدا نماید. لذا یکی از برنامه های سیاسی ما باید جهانی سازی ایده ولایت فقیه باشد. افراد و جامعه نمیتواند بدون هدایتها و تصرفات رهبری بسترساز ظهور باشند. مسلم درک کامل مقام توحید بدون حضور معصوم(ع) ممکن نیست، چون روابط اجتماعی هم باید نورانی باشد، تا بسترهای نورانی شدن کامل افراد فراهم شود، و این امر محقق نمیشود مگر اینکه تمامی تنظیمات اجتماعی بر محور اراده ولی معصوم(ع) شکل گیرد، یعنی ولایت پذیری صفت عمومی شود. رسیدن به این مرحله از تاریخ با تهذیب فردی -با توجه به اینکه راه های مختلفی هم ارائه میشود- برای عموم ممکن نیست. اصلا صفت ولایت پذیری که در اثر تهذیب حاصل میشود، در زمان ظهور صفت فردی نیست، صفت جامعه و بلکه بالاتر صفت مردم جهان است، همه مردم به این مرحله میرسند که حرکت به سمت غایتی که برای آن آفریده شده اند بدون ولی معصوم(ع) ممکن نیست، چون مرتبا برخی مراحل، منازل، روشهای تهذیب متناسب با شرایط و منزلتها تغییر مییابد، چرا که حیات مادی و معنوی به هم گره خوده است؛ البته نمیخواهم بگویم نسبیت محض است، ابدا و مخصوصا بخشی از تکالیف اجتماعی عوض میشود که تشخیص آن از عهده فرد خارج است. مثلا در زمان غیبت حرکت در مسیر رشد و پیشرفت دائمی نظام اسلامی ، موجب افزایش قدرت نظام میشود و هر چقدر ظرفیتهای جدید ایجاد میشود، رسالتهای جدیدتری متوجه جامعه و فرد میشود، رسالتهای و وظایف در مسیر رشد برای جامعه در عصر غیبت را ولی فقیه تعیین مینماید، مثل جهاد اقتصادی، مقابله با قتل عام و ناتوی فرهنگی، تغییر سیاستهای کلان نظام و... ولی فقیه با حادثه سازی جدید مسیر و بستر رشد اجتماعی پرستش خدای متعال در تمامی ابعاد را هموار می نماید، موضوعات ایجادی موضوعات تکامل است، نه تکامل فردی تنها بلکه تکامل اجتماعی است، موضوعات تکاملی رسالتهای فردی و اجتماعی زیادی را ایجاد میکند، طی طریق در این مسیرهای جدید اصلا فردی ممکن نست، نمیتوان جدای از ولی فقیه حرکت نمود، چون رسالها در بستر زمان تکامل می یابد و تا کسی اشراف بر زمان نداشته باشد ممکن نیست مخصوصا رسالت اجتماعی اش را شناسایی کنند، همراهی و هم گامی با ولی فقیه در عصر غیبت موجب بصیرت و زمانشناسی میشود، ولی فقیه از طریق ایجاد موضوعات تکاملی در جامعه تمایلات اجتماعی مخصوصا نخبگان را به سوی آن جلب مینماید، این موضوع سازی از یک طرف عامل هماهنگی و وحدت اجتماعی جدید است، چرا که تمایلات به سمت آن جلب میشود و گفتمان جدید شکل میگیرد مثل نوسازی سیاستها یعنی بستر ایجاد ظرفیت اجتماعی جدیدی را ایجاد مینمایند و ظرفیت رشد بالاتر میرود، از طرف دیگر موجب پالایش افراد و گروه های ناسالم میشوند، کسانی که قدرت و ظرفیت طی طریق و منازل جدید را ندارند و بی جهت منزلتهای اجتماعی را غصب کرده اند، در جریان رشد جایگاهشان تنزل پیدا میکند و در عوض کسانی که ظرفیت بیشتری در تحمل بار ولایت در جریان رشد را دارند بالا می آیند، لذا در مسیر رشد اجتماعی منزلتها جا به جا میشود، این جابه جایی بستگی به ظرفیت جامعه دارد، مثلا عبور از جریان اصلاحات در ابتدای آن ممکن نبود، بسترهای اجتماعی را تدریجا مهیا نمودند تا بعد از هشت سال آنها را از بخش محوری قدرت اجتماعی به حاشیه راندند، ناگفته نماند بستر سازی ولی فقیه بدون همراهی دیگران ممکن نیست، همدلی، همفکری و همکاری جمعی بر محور ولی فقیه عامل تهذیب اجتماعی در سطوح مختلف برای حرکت به سمت ظهور است، عرفان حقیقی عرفانی است که به دنبال مهیا کردن، پالایش و رشد جمعی جامعه برای ظهور است. عرفانی است که به دنبال برنامه ریزی، سازماندهی و اجرا برای تهذیب سازماندهی شده جامعه میباشد، نتیجه این عرفان حضور در متن جامعه و تحریک به کسب قدرت است، یعنی تشکیل حکومت اسلامی، عرفانی که به حکومت اسلامی ختم نشود عرفان اسلامی تیست عرفان آمریکایی است. تشکیل حکومت در نگاه بستر ساز ظهور امام زمان(عج) است.عرفانی که به دنبال کسب قدرت صحیح اجتماعی نباشد عرفان، عرفان محمدی نیست، عرفان محمدی در عصر غیبت بر محور اراده ولی فقیه در جامعه شیعی رشد می یابد تا 313 یار آن حضرت را پرورش دهد، باید میلیونها نفر وارد عرصه های رشد، تعالی و پیشرفت شوند تا یاران مخصوص حضرت از آنها متولد شود. در مقابل عرفانهای فردگرایانه زیادی مشاهده میشود که فقط دنبال سیر و سلوک و مقامات فردی و شخصی بوده و کاری به مسئله بسترسازی برای ظهور ندارد، هدف به ظاهر رسیدن به مقامات و کشف و کرامات است، این نوع از به ظاهر عرفان خطرناکترین نوع از عرفانها میباشد، چون معمولا لباس دین به تن میکنند. این نوع ادعای عرفان اگر توسعه یابد قدرت اجتماعی گرفته و باب مخالفت را باز میکند، امروزه برخی طیفهای مدعی عرفان علم مخالفت علیه ولی فقیه را به دوش میکشند، این گروهها بوی از عرفان نبرده و دانسته یا ندانسته بازی خوده غرب اند، غرب قرائتهای از عرفان را که به نحوی به سودش تمام شود را تقویت و ترویج میدهد. عرفانی که کاری به منافع غرب ندارد، عرفان آمریکایی است. عرفان محمدی، مروج ولی فقیه است، همان تفکری که مرحوم آیت الله بهجت داشتند. آرمان عرفان محمدی ظهور است، نه کشف و کرامات و مقامات را، اصلا مقامات را برای درک ظهور میخواهد . برای رسیدن به آستانه ظهور باید ارادها با هم هماهنگ شود، لذا اصلی ترین رسالت ولی فقیه هماهنگی ارادهها است(این است که امام خامنه ای اینقدر روی وحدت حساس میباشند، وحدت فقط یک تدبیر سیاسی نیست، بلکه ابزار اعتقادی برای حرکت به سمت ظهور است) که این مهم(هماهنگی) از طریق ایجاد موضوعات تکاملی رخ می دهد، ارادها برای افزایش ظرفیت جامعه حول اراده ولی فقیه(موضوعات مد نظر ایشان) جمع میشوند تا منزل به منزل به سمت ظهور برویم(دقت نماید ظهور فقط به مشیت الهی تنها بر نمیگردد، بلکه مشیت الهی این است که ما هم با تغییر رفتار جمعی سرنوشت خود را تغییر دهیم، شدت ارادهای جمعی بر محور ولی فقیه باعث نزدیکی ظهور است، چرا امتحان به ولایت مادون معصوم(ع) باعث آمادگی پذیرش ولایت خود معصوم(ع) میشود)، به عبارتی صورت مسئله ای که ایشان طرح نموده را برای عبور از منازل جدید و پیدا کردن ظرفیت جدید را حل میکنند، نیازهای را که ایشان در اولویت می دانند را در اولویت قرار میدهند، و در واقع سرپرستی ایشان را بر جامعه و حرکت جمعی می پذیرند، این پذیرش از مادون معصوم در زمان غیبت و تلاش در جهت آن اوج عرفان تکاملی ممکن است.همانگون که در عرفان فردی سیر از کثرت به وحدت است و اعضا و جواره انسان هماهنگ با هم در جهت واحد خدا را عبادت مینمایند و در مقابل ولایت الهیه خاضع میشوند، در عرفان اجتماعی نیز ارادهها هماهنگ میشوند، طبیعی است برای ایجاد هماهنگی نیاز به ایجاد نظام منزلتها و مناصب اجتماعی است، افراد ضمن پذیرش مسئولیت اجتماعی و حضور در جامعه حاضر به پذیرش سطحی از ولایت مافوق خود میشوند، این یعنی دست از استکبار و خودیت برداشتن و دیگری را بر خود و نظرخود ترجیح دادند، این گذشتها در دل اجتماع پایه های رشد است.این عرفان کجا ، آن عرفانی که گوشه نشینی را بر حضور اجتماعی ترجیح میدهد کجا! در این عرفان تمامی ابعاد و نیازهای فرد و جامعه سرپرستی میشود و در عین حال ایستا نیست مرتب تکامل جمعی پیدا میکند تا در آستانه ظهور قرار گیرد. این عرفان مناسک و منازل اجتماعی دارد و به سوی وحدت اجتماعی جلو می رود، لذا کثراتش مرتب در حال توسعه است، منتهی از انسجام برخوردار است، اینگونه نیست که از دنیا ببرد، خیر دنیا را آباد میکند تا پلی برای آخرت باشد، آبادی دنیا نیز ابزاری برای احساس عزت در مقابل دیگران است، برای این که مسلمین در مقابل دنیای مادی، احساس حقارت ننمایند، طبیعتا اگر ما از این شرایط زندگی مدرن امروزی عبور کنیم حتما کیفبت بهره برداری ما از دنیا تفاوت میکند و به سمت زهد بیشتر جلو می رود.

ما در آستانه توّلد عرفان جدید اجتماعی می باشیم و این لوازم خاص خود را دارد، برای حرکت در این مسیر حتما باید بپذیریم با ابهامات و سئوالات زیاد جدیدی متوجه میشود که با توکل به خدای متعال و استمداد از معصومین(علیهم السلام) و استفاده از نظرات سلف صالح و ابتکار و نوآوری قابل تولید است(انشاء الله). مسلم حرکت در مسیری که ولی اجتماعی ترسیم میفرمایند، همراه با سختیها و مشکلات و البته شیرینیهای خواهد بود، کسانی ساک این راه اند، که حاضر باشند در هر زمان، هر شرائط، هر مکان، با هر ابزاری پایه ولایت ایستاده و در رشد آن کوشا باشند. این سلوک سلوک به بلا است، عرفان محمدی، سلوک به بلاست، که با کمترین توجه به معصوم(ع) بیشترین عنایت به انسان میشود، روایات در باب توجه به زیارت امام حسین(ع) فوق تصور است، کسی که حضرت را زیارت کند و عارف به حق ایشان باشد، تمام گناهانش بخشیده میشود، کسی که به درک بلای معصوم(ع) متناسب با ظرف خودش میرسد، سالک است، ابتلا به درک شهادت معصوم(ع) ارتقاء ظرفیت می آورد. این درک انسان را به برائت، موضعگیری، جنگ وقتال با جبهه تاریخی کفر و نفاق(انی سلم لمن سالمکم و حرب لمن حاربکم) آنهم نه به تنهای با امام منصور، برای همراهی با لشکر تاریخی معصومین(ع) انسان باید از پس ابتلائات شخصی به نسبتی برآید، در ابتلائات شخصی دست تدبیر الهی را احساس کند و راضی و شاکر و حامد باشد، به هر میزان از کلاس اول با امداد عبور کند در ظرف خود مبتلا به مصیبت معصوم(ع) میشود، اصلا ابتلائات شخصی برای مؤمنین برای درک مصائب معصومین(ع) است، چون از این طریق به توحید میرسد، معرفت الله نیاز به معرف الامام دارد و معرف الامام با توجه به مصائب معصوم(ع) حاصل میشود، دقت شود این توجه فقط توجه قلبی صرف نیست، این توجه همراه با حضور،برائت، صف کشی، درگیری و جنگ است، انسان باید برای پیشبرد جبهه حق متناسب با خودش سرمایه گذاری نماید، محور درگیری و قتال با کفر و نفاق در عصر غیبت ولی فقیه است، لذا به میزان بتوان ولایت او را پذیرفت و سختیها را تحمل نمود متناسب با آن ظرفیت پذیرش ولایت تاریخی ائمه(ع) ایجاد میشود، ولی فقیه مجرای ولایت تاریخی در عصر غیبت است، لذا کسانی که با ولی فقیه مشکل دارند باید در پایه ها دقت نمایند، آیا با خود تعریف و حد و اندازه ولایت معصوم(ع) مشکل ندارند؟!بنابر این ورود به وادی تهذیب در عصر غیبت نیاز به همراهی و تحمل بار ولایت ولی فقیه دارد، سطحی از پذیرش این سخن برای عوام که دلبستگیهای کمتری به منزلتهای اجتماعی خود دارند، راحت است، مثل بسیجیان که ره صد ساله را حقیقتا یک شبه طی میکردند، چون از همه تعلقات با فرمان امام میگذشتند، اما پذیرش ولایت ولی فقیه برای برخی خواص مشکل بوده، واقعا سخت است انسان اجتهاد خود را در مسائل اجتماعی کنار گذارد و نظر رهبری را بپذیرد. اصل سلوک بریدن از تعلقات و اطاعت نمودن محض است. البته باید توجه نمود استدامه هدایت معصوم(ع) از طریق ولی فقیه مشروط به حفظ و افزایش تولی اجتماعی به ولی فقیه است، اما اگر تخلف صورت گیرد؛ خدا را کسی نمیتواند بفریبت؛ خدا با او مکر میکند. باید همواره مراقب بود، تولی صحیح منشا امداد صحیح در جهت صراط مستقیم است. به امید فراهم شدن بسترهای ظهور مولایمان آقا امام زمان( ارواحنا له الفدا) انشاءالله.

1390/8/18


» نظر

عرفان محمدی یا عرفان آمریکایی(1)

روزنامه ایران پنج شنبه 1390/8/12 مطلبی تحت این عنوان منتشر کرد:

"جهان تنها با عرفان قابل مدیریت است"

در بخشی از مطالب آمده: "قرن نوزدهم قرن ماتریالیسم، قرن بیستم قرن علم و قرن بیست و یک قرن عرفان جهانی است."

در قسمتی دیگر آمده: "اهل طریقت معتقند که دین محصور در شریعت نیست، البته دین یکی است، اما همان یکی دارای وجوه و باطن و معنا و لایه هاست، کسانی که به دنبال بواطن و وجوه و لایه ها بر می آیند اهل طریقت می شوند."

هدف از عرفان شناخت و معرفت به خدا تا رسیدن به مقام شهود است، که از خود شناسی شروع می شود، 


در واقع آنها انسان را تجلی گاه اسماء و صفات الهی می دانند "خود جلوه‌ای از جمال و جلال او و مظهر اسمی از اسما اوست" لذا کسی که بتواند خود را بشناسد خدا را شناخته است. خودشناسی نیز مقدمه ای بر خداشناسی است و گویا ابزار رسیدن به مقام شهود شناخت و محبت به انسان کامل است. برای رسیدن به باطن باید به انسان کامل محبت داشت و عجیب این که سرآمد عارفان را حافظ می داند!!! خلاصه به بیان ما دین ظاهر، باطن و سری دارد. به یک معنا ظاهر دین شریعت است(مناسک و تکالیف)، باطن دین طریقت است(مراحلی که عارف طی می کند تا به حقیقت برسد) و سر دین حقیقت(شهود) است، که به نظر می رسد نویسنده میخواهد بگوید نفس خود محبت به انسان عارف وسالک طریقیت برای رسیدن به مقام شهود دارد. همه مناسک دین و مراحل برای رسیدن به باطن(شهود) است. او می گوید:

"پس راز شناخت خود و خدای خود شناخت انسان کامل و سیر از خاک تا عرش است و سر نهفته در این راز که سرالاسرار هستی است محبت به انسان کامل و بلکه محبت او به انسان عارف سالک است چه اینکه سرآمد عارفان و لسان‌الغیب فرمود: در ازل پرتو حسنت زتجلی دم زد / عشق پیدا شد و آتش به همه عالم زد. تو گویی انسان‌ عارف به خودشناسی برای دست یافتن به معرفت معبود مشغول است اما اگر ناب و زلال باشد با نیتی خالص او محب انسان کامل و بلکه محبوب اوست و این عشق عارف و امام است که او را به سمت کمال شناخت و اعلی‌مرتبه انسانیت که مقام شهود است سیر می‌دهد و این سرالاسرار حتی اگر فهمیده هم نشود، وجود دارد. " 

و مشکل ما امروز نوع ادبیات ماست، اگر ادبیات مه به روز شود مشکل حل می شود: "ما باید مضامین دینی را در حد و اندازه ای که جوانان و مردم عام بفهمند، تسهیل و منتشر کنیم و راه جز این نیست. اگر عرفان دینی، اگر مسائل معنوی با زبان روز ئ با زبانی که قابل فهم برای نسل امروز باشد، تولد شود، بی شک دلبری خواهد کرد."

یادمان نرود این مطالب در زمانی مطرح می شود که مقام معظم رهبری امام خامنه ای آن مطالب نائب را در مورد مدیریت کلان رهبری در کرمانشاه فرمودند(ما نیز قدری راجع آن مطالبی را یادآور شدیم)؛ نمی توان باور کرد مطالبی که آورده شده تصادفی است، هرگز! به نظر می رسد با دقت این عنوان انتخاب شده است. ما از یک طرف مواجه با بیداری اسلامی و از طرف دیگر مواجه با سقوط نظام لیبرال دمکرسی هستیم، ایده ای که قریب یک قرن در شکوفای خود بود و سعی در مدیریت جهان در تمامی ابعاد نموده. شاید کمتر زمینه ای پیدا کنید که غربیان پیرامون آن و چگونگی مدیریتش سخن نگفته باشند. آنها روی متغییرهای محوری تآثیر گذار بر ملتها تحقیقات زیادی انجام داده اند تا بتوانند آنها را کنترل و در جهت توسعه مدیریت کافرانه خود از آن بهره گیرند. یکی از متغییرهای مهم دین مبین اسلام بخصوص تشیع است. این عامل آنقدر قدرتمند بوده که ساختار قدرت را فتح کرده وتبدیل به نظام مقدس اسلامی شده است و این نظام در حال پیشرفت همه جانبه در جهان است، و نتیجه این پیشرفت الهی و مادی، انزوای غرب است. لذا طبیعی است غرب بی کار نمی نشیند. یکی از روشهای کار مزورانه این  بوده که تفاسیری از دین ارایه می دادند یا قرائتهای از دین را تقویت میکردند که یا با نظر آنها موافق بوده یا حداقل خنثی باشد.آنها با تأثیرگذاری، قرائتی از دین که به نحوی با مدیریت توسعه و منافع آنها حداقل سر جنگ ندارد را تقویت می کنند.همان که امام راحل ذکر فرمودند: "اسلام آمریکایی" به تبع آن عرفان آمریکای هم داریم. تأکید میکنم غرب در حال سقوط است و دنبال چاره میگردد. ازابزارهای مهمترین مدیریت غرب، شبکه مدیریت، شبکه علوم و شبکه تکنولوژیهای نو به نو میباشد. در کنار برخی بحرانها سیاسی در غرب، شبکه توسعه علوم و تکنولوژیها هم دچار بحران شده است، اگر بتوانند قدرت مدیریت توسعه علمی خود را حفظ نمایند دو باره از طریق قدرت تکنیکی، ساختارهای سیاسی خود را که آسیبهای جدی دیده را بازسازی میکنند. راه احیاء مجدد ساختار سیاسی ایجاد انحراف در پایه های دینی ملتهاست.در این مسیر دقیقا از همان نقطه ای وارد می شوند که به شکلی مورد نیاز ملتهاست و آن توسعه و پیشرفت است، دقت کنید آنها دقیقا همین را هدف قرار می دهند، آنها قرائتی از دین را که با توسعه غربی درگیر نیست را تقویت می کنند. قرائتهای مختلفی از عرفان حتی عرفان منسوب به تشیع ارائه شده است، کدام قرائت ظرفیت جهانی شدن دارد؟ یکی از آن قرائتها که بسیار رایج است و در قالبهای متعدد ارائه شده قرائتی است که دین را فقط متکفل رابطه باطنی انسان با خدا می داند و امر تدبیر زندگی مادی را به عهده دیگران می گذارد، چون آن حیطه را حیطه عقل بشری می داند(عقل معاش) وسخن دین در آن باب را ارشاد به حکم عقل می دانند.. به نظر آنان دین نیامد تا جزئیات زندگی بشر را مدیریت کند، بگوید الگوی لباس و پوشش، الگوی غذایی، ساختار مالی، چگونگی تولید، توزیع و مصرف، سیاست (قدرت)  فرهنگ و اقتصاد در سطح ملی و منطقه ای و جهانی؛ چگونه باشد. دین مربوط به امور آخرت و رابطه با خداست، امر سیاست مدن مربوط به حکیمان عمل است و از این قبیل سخنان. به آراء سروش، مهدی حائری، کدیور، ملکیان و... در این باب مراجعه نمایید. البته سخنان وتئوریهای دین شناسانه غربیان لباسهای گوناگون به تن کرده است. انواع و اقسام لباس فلسفی، لباسهای عرفانی، لباسهای به ظاهر فقهی و کلامی، لباسهای جامعه شناسی و روانشناسی و... برخی آن سخنان را در قالب مباحت به ظاهر فیلسوفانه همراه با جامعه سناشانه بیان می کنند مثل مرحوم مهدی حائری در کتاب حکمت و حکومت، برخی لباس ظاهری عرفان مخلوط به جامعه شناسی به تن میکنند مثل سروش. برخی تحت بررسی آرائ فقهی علما مثل کدیور در کتاب حکومت ولائی. بنده در صد نقد محتوائی تمامی آراء نیستم، بلکه به یک معنا ریشه مدیریتی پیچیده غرب در تولید نظریه هایی که با توسعه غربی منافات ندارد را بیان می کنم، این دست متفکرنماها تفسیری از دین میدهند که از آن جنگ همه جانبه و در تمامی ابعاد مخصوصا ابعاد تمدنی با غرب فاسد بیرون نمی آید. مخصوصا تفسیری از عرفان می دهند که با مدیریت علمی غرب درگیر نیست. به دلیل رشد گرایشهای مدعی عرفان در ایران کمی در این باره توضیح می دهم، معمولا اگر از طرفداران آنان سؤال شود آیا شما با پیشرفت، علوم و تکنولوژیها مخالفید؟ میگویند نه به همین سادگی!!! خیال می کنند همین که دست مسلمان به آنها رسید کار تمام است  و آنها را در جهت دین استفاده می کند! در حالی که امروزه شبکه پیچیده یهود صهیونیست روند رشد علوم و تکنولوژیها و ساختارها و ارتباطات جهانی را مدیریت میکند و این مدیریت در جهت بسط سلطه اوست و آثار تخریبی زیادی دارد، تنوع طلبی ای که با علوم و صنایع جدید راه اندازی شده را مگر با دستورات عرفانی میشود جلوش را گرفت. رشد علوم و تکنولوژیها در مقیاس جهانی تابع مدیریت کلان سیاستهای سرمایه داری است، آنها از طریق نو آوری مدام در این عرصه قلوب ملتها را متوجه خود نموده و فرهنگ فاسد خود را به خورد آنها میدهند، آنها شبکه های تولید، توزیع و مصرف جهانی را مدیریت میکنند، سؤال این است که ازنگاه به ظاهر عرفانی آقایان روشها، ابزارها، ساختارها، محصولات کلان چیست ؟ ابزارهای مدیریت مدرن شیاطین جن وانس چیست، آنها چگونه عمل میکنند، ما در مدیریت کلان چه باید کنیم؟ ماچه بخواهیم چه نخواهیم بخشهای زیادی از حیات فعال اجتماعیمان با تمدن غرب گره خورده است، چگونه عمل کنیم که نه دچار انزوا شویم و نه انفعال و تسلیم شدن و همراهی با غرب؟ ما فی الجمله تأکید می کنم فی الجمله عرفان را قبول داریم، اما معتقدیم  قرائتی ازعرفان که رایج است و معمولا وقتی از آن سخن گفته میشود، آن به ذهن می آید، یعنی "کشف و شهود" نه مدعی مدیریت کلان است و نه می تواند، با ادعای کشف و شهود که نمی شود حتی یک محله را مدیریت کرد، ، اگر کشف و شهود کافی بود امامان معصوم(ع) با کشف و شهود تاریخ را مدیریت و ما را نیز دعوت به این امر می کردند و نیازی به حرکت حسینی و تشکیل حکومت علوی و انقلاب علمی امام باقر و امام صادق(علیهما السلام) و انقلاب جهانی امام زمان(ع) نبود.عرفانی که مدعی شریعت، طریقت و حقیقت است، نه مدعی مدیریت جهانی است و نه در صورت ادعا می تواند، لذا آقایان بی خود تلاش نکنند.اصلا استناد این حرف به آقایان به دین تمام نیست، ما منکر مراتبی از شهود نیستیم، اما در چیستی آن و ابزارهای رسیدن و رابطه شهود با مدیریت و رابطه آن با استناد به دین و منابع دینی، چکونگی استنباطات عرفانی و... سخن داریم. بله در آیاتی از قرآن کریم صریحا به دیدن آیات الهی توسط پیامبران مثل حضرت ابراهیم(ع) یا معراج نبی اکرم(ص) اشاره شده ولی این چه ربطی به عرفان مصطلح دارد، شریعت، طریقت و حقیقت با تفاسیری که خود ارایه می دهند چه ربطی به دین دارد؟ چگونه اینها از دین اسنباط شده است؛ روش استباط چیست؟ بنا به آیات صریح قرآن کریم هدف عبودیت است نه رسیدن به مقام شهود، مراتبی از شهودات شیطانی هم بواسطه مناسک ابلیسی برای مرتاضان هندی و شیطان پرستان حاصل میشود! آیا آنها حق است؟ وظیفه ما بندگی و همراهی با معصوم و تبعیت محض از آنهاست. ما باید به مرحله تسلیم محض نسبت    ولایت معصوم(ع) که همان ولایت خداست برسیم؛ طبیعتا از لوازم اطاعت آیاتی(تأکید میکنم آیاتی نه تمام آیات) را در مسیر هرجا لازم باشد به ما نشان می دهند. لذا مرحوم آیت الله بهجت(رحمة الله علیه) اگر به مقاماتی رسیدند دنبال اطاعت بودند و دیگران را به اطاعت از اهل بیت(ع) و فقه آنها تشویق مینمودند نه کشف و شهود، شهود از لوازم اطاعت است، لذا باید سعی کرد به مرتبه تسلیم محض رسید، این کلام هم به همین مختصر تمام نمیشود، اول مرتبه فهم جامع فقه اهلبیت است، لذا نباید بی خود مردم را به سمت گرایش داد چون بسیاری حتی از اطلاع و عمل کردن به توضیح المسائل(رساله) ناتوانند، آنگاه چگونه میخواهند مراتب عالی عرفان را طی کنند. تعجب اینجاست در زمانی که ولی فقیه نائب برحق امام زمان(عج)  حاضرند، دین شناسی با آراء دیگران مطرح می شود. به مطالب چند روز قبلم در مورد حکومتی نبودن نگاه به دین مراجعه نمایید. ما نیازمند باز نگری در معارف خود می باشیم. اما با کدام نگاه، نگاهی که امام راحل مطرح فرمودند و امام خامنه ای در صدد بسط آن بوده؟ یعنی اسلام ناب محمدی(ص). عرفان امام راحل عرفان محمدی، علوی، فاطمی، حسنی، حسینی، باقری، صادقی و... مهدوی(علیهم السلام) است نه عرفان آمریکایی. این عرفان حقیقی در زیارات وادعیه است. اجمالا در زیارت عاشورا که معراج نامه شیعه است این عرفان آمده است لذا طریق حسینی بهترین طریق برای عوام و خواص است، باید سعی در توسعه این عرفان برای مردم نمود. در زیارت عاشورا ابتدا به معرفت امام توجه می شود(یا ابا عبدالله)، بعد به عظمت مصیبت سید الشهداء عنایت می شود(لقد عظمت المصیبة)، این انسان سوخته سپس به دنبال موضعگیری، برائت، جنگ و درگیری با جبهه تاریخی مقابل می رود(لعن الله امة) آنهم نه به تنهایی بلکه با امام منصور، یعنی همراه با مدیریت و امام هستی؛ و در این مسیر حاضر به فداکاری و ایثار است(به ابی انت و امی) این سیر با امام معصوم (ع)و بلاهای او ادامه می یابد و امتحانها و ابتلائات همراهی با معصوم(ع) را طی می کند تا در سجده زیارت عاشورا به مقام حمد می رسد و هر روز و هر لحظه این سیر تکرار می شود و بواطن جدیدی از معرفت الهی و معرفت الامام آشکار میشود. فرازهای زیارت عاشور و زیارت جامعه و... مراحله و منازلی است که فرد، جامعه و تاریخ باید همراه با معصوم(ع) طی نمایند، با تولی و تصرف است که منازل طی می شود و فرد و جامعه متناسب با ظرفیت تولی خود و اعطاء و عنایت معصومین حول ولی فقیه حیات محمدی پیدا میکند. منازل و مراحل این سیر رابه نسبت به ظرفیت از کلمات معصومین(ع) اخذ میشود و هر چقدر سطح تولی فردی و اجتماعی بالا می رود، سرعت تصرفات معصومین(ع) نیز افزایش می یاید. عرفان اهلبیت(ع) ظرفیت جهانی شدن را دارد. واکاوی عرفان اهلبیت(ع) برای روشن شدن مسیر حرکت آینده به ما کمک میکند تا موانع و مقدورات جهانی را بشناسیم. این عرفان، عرفان حکومتی است.  ولی فقیه مجرای تصرفات اجتماعی معصومین برای نورانی شدن روابط اجتماعی در عصر غیبت است، جریان عملی اسلام و ولایت اهلبیت در برنامه ریزی و سازماندهی جمعی برای حرکت جمعی به سمت مقام عبودیت و معرفت با محوریت و سرپرستی ولی فقیه جریان می یابد، واسطه جریان تکامل و سرپرستی جامعه و تاریخ در عصر غیبت ولی فقیه است. دلیل این امر نیز واضح است، چون اگر مجرای تهذیب، پالایش و تکامل اجتماعی متعدد شود تشتت پیش می آید. این عرفان ظرفیت جهانی شدن را دارد که در دل جامعه مطرح میشود، همه ابعاد انسان و جامعه و جهان را مدیریت میکند. بی تفاوت به مدیریت مادی مردم نمی باشد و دین را صرفا در عرفان مصصلح خلاصه نمی کند، هم فقه حکومتی دارد. هم عقلانیت جمعی دینی و...در این عرفان مناسک و وظایف جمعی زیادی طرح می شود که اصلا عرفان مصطلح قابل فرض ندارد مثل مدیریت، برنامه ریزی، سازماندهی، جمعی تأکید میکنم جمعی، مدیریت شبکه ای بر پایه توسعه تعبد به دین در تمامی ابعاد با محوریت ولی فقیه.   عرفان راهبردی، عرفان ائمه(ع) است که در زمان غیبت متولی و سرپرست دارد، آن سرپرست محوری فقط ولی فقیه است نه قطب. به مقالات قبل مراجعه فرمایید، مثل پرستش اجتماعی (خدای متعال در تمامی ابعاد) بر محور ولی اجتماعی.  ضمن یاد آور می شوم در معارف اهلبیت چیزی به نام انسان کامل نداریم. امام و حجة داریم. سرآمد عارفان هم با این تفسیر اجمالی که بیان شد حضرت ختمی رسل آقا رسول الله( صلی الله علیه و آله) می باشند نه حافظ. خدا حفظ کند برخی اساتید ما را می فرمودند شیطان استاد تدریس خداشناسی است، اما معلوم است از آن چه بیرون می آید، خدا شناسی ای در ته خط اش شیطان نیز مظهری از اسم الهی است و سوء اختیارش به حاکمیت اراده الهی توجیه میشود، جهنم و آتشها و عذابهای الهی هم طبیعتا مظهری از رحمت الهی است نه غضب، لذا جهنم هم برای اهلش بهشت میشود. بله کسانی که در مدرسه شیاطین تلمذ و درس گرفته اند، شبه این استدلاها را سرهم میکنند، آخرش هم آمریکا دشمن دین و بشریت نمیشود!!! الان پیچیده ترین نظریات در غرب پیرامون خدا شناسی، اخلاق، عرفان، حافظ، سعدی، مخصوصا مولانا وجود دارد و به شدت ترویج می شود اما از آنها انقلاب بیرون نمی آید. آن عرفانها ابزارهای سرگرمی و بازی گری می باشند، مثل سائر ابزارهای بازیگری! با توضیحات داده شده روشن شد مشکل محوری ما تولید ادبیات همه فهم تنها نیست، مشکل قرائتهای ناصواب از عرفان است، برخی می حواهند دین و عرفان اسلامی را بگونه ای مطرح کنند که آنلاین باشد، یعنی در آخر اطلاعات تخصصی موجود را که شبکه یهود در تکون آن نقش اساسی داشته را زیر سؤال نبرد، به عبارت دیگر با علوم مدیریت توسعه و علوم انسانی غربی چالش ایجاد نکند، اگر اینگونه بود همه فهم بوده و به روز است و می شود با آن به خیال آقایان جوانان راجذب کرد!!! که نمی شود، شاید قریب صد سال قبل وقتی پای علوم غربی  در ایران باز شده عده ای برای عقب نماندن از غافله شروع کردند برخی گزارهای دینی را توجیه علمی کردند، غافل از این که هر روز تئوریهای جدید وارد بازار می شود و هر روز باید توجیهی جدید بتراشید که منظور دین این است نه آن یا تحت ثوابت و متغییرها دینی توجیه کنید، این امر تا آنجا جلو رفت که برخی مدعیان روشنفکری تحت عنوان قبض و بسط شریعت آن را تئوریزه نمودند و گفتند، معرفت دینی تابعی از معرفت دینی است! حال نیز برخی از سر غفلط عرفانی را طرح می کنند که در آخر کاری به کار روشهای توسعه غربی ندارد و یک پله بالاتر اگر بخواهیم بر اساس مبنا آنها تحلیل کنیم به وجود آوردگان آنها انسان بوده، انسان مظهری از اسم الهی است و تصمیمات فردی و جمعی اش ناشی از این ظرفیت است و لذا توسعه ابزار رشد و تعالی است. ببینید به همین راحتی میشود استدلال بافت، تا انسان وارد نباشد نمی فهمد کجا حق و باطل را قاطی کردند، به فرموده حضرت امیرالمؤمنین(ع) باطل عریان عرضه نمی شود، لباس حق می پوشد. دقت نماید مطالب بنده به معنای باطل بودن تمامی عرفان مصطلح نیست، باید اهل فن آن را عرضه به دین نمایند و آن را تکامل بخشند، ما نیازهای جدیدی در عرفان و تهذیب در بعد اجتماعی و جهانی با وجود تنوعات جمعیتی، جغرافیای، مذهبی و... پیدا کردیم که اصلا موضوع فکر علمای گذشته ما نبوده است و این انتظار غلطی است که آنها تمامی سؤالات امروزه ما را پاسخ دهند، خیر شاید آن عرفان با توجه به ظرفیت زمان خودشان برایشان کافی بوده علاوه  طرح مباحث عرفانی درآن زمان زمینه ساز تکامل عرفان در این زمان بوده، طبیعتا ما نیز باید تلاش کنیم مباحث عرفانی را تکامل بخشیم و قاعده مندتر نموده و با کلامات وسیره اهل بیت(علیهم السلام) نزدیکتر نماییم. لازم است یاد آور شوم بنده نیز انسانی که ممکن است اشتباه کنم، چون هم اطلاعاتم اندک است هم ظرفیت ایمانیم محدود، لذا از عزیزان اهل فن عذرخواهی میکنم، امید است اهل فن جدید دست به قلم شده خطاهای احتمالی ما را مخصوصا در نسبت دادن برخی مسائل به عرفان موجود جبران نمایند (انشاءالله). به امید فراهم شدن بسترهای اجتماعی درک مقامات نورانی ائمه هدی(ع) و تسلیم محض ولایت آنها شدن که پرتوی از آن در ولایت فقیه جریان یافته است.

1390/8/14  



» نظر

پرستش اجتماعی(2)

 

 

انسانها دارای قدرت تولید، فاعلیت، پویای است. می توانند با ترکیب مفاهیم، ابزارها، تکنولوژیها و ساختارها؛ علوم، ابزارها و... جدید خلق کنند.

جمعی این قدرت خلاقیت فردی و جمعی را صرف توسعه مادی و مادگرایی می نمایند. ایشان با اشتراک گذاری این قدرت با دیگران، قدرت جمعی را برای بهروری و لذت جوی بیشتر از ماده صرف تغییر طبیعت، تکنولوژیها و ساختارها می نمایند ، اراده جمعی و خلاقیت جمعی برمحور توسعه هواپرستی مدرن می چرخد. مقصدی فراتر از دنیا ندارند، این تفکر منشأ تولید و توسعه اخلاق رذیله جمعی مدرن شده است. نتیجه این گرایش درست شدن ساختار طبقاتی نظام سرمایه داری در دنیا است. تحریک جمعی، سازماندهی، تولید، توزیع جمعی و مصرف همه بر محورتوسعه دنیاپرستی است. حضور و مشارکت، همدلی و هم فکری و همکاری همه بر محور این گونه توسعه می باشد. شیوه های هوا پرستی کاملا مدرن و پیچیده شده است. نکته مهم اینکه روشهای مدیریتی هماهنگ نمودن ارادهها برای خلاقیت مدام در این عرصه به وجود آمده است. مدیریت شبکه ای خلاق و نوآفرین، آنها با شناسایی این قدرت خلاقیت الگوها ترکیب انرژیهای انسانی در هم را تولید نمودند، که می توان نام آن را پرستش جمعی دنیا نامید، ارادهها در مقابل دنیا خاضع و خاشع بوده. یکی از نمودهای کلان دنیا پرستی خشوع در مقابل سرمایه است، این فساد تا آنجا جلو رفته که تبدیل به یک تمدن شده است یعنی نظام سرمایه داری.

انرژیها و افکار جمعی صرف حفظ و توسعه سرمایه داری می شود. عقلانیت جمعی، عقلانیت سرمایه داری است، اخلاق، اخلاق سرمایه داری است و مشارکت جمعی برهمین اساس استوار است. دراین تمدن در مقابل سرمایه عبادت، سجده و خضوع می کنند چون آن را طریق رسیدن به همه خواهشها نفسانی می دانند. لذا خلاقیتهای جمعی زیادی در اقتصاد بوجود آوردند مثل بازار سرمایه و ساختارها متناسب هم ایجاد نمودند مثل بازار بورس ، بازار بورس شیوه مدرن قمار بازی است که روی سرمایه قمار صورت می گیرد، برنده میدان بازار بورس صاحبان شرکتهای بزرگ اند نه طرفین قمار. (قبل از ادامه بحث لازم است از همه عزیزانی که احیانا در رشته خاصی علمی مثل اقتصاد تبحر و خبرویت دارند پوزش بطلبم، ممکن است در مواردی از برخی اصطلاحات خرد اطلاع کافی نداشته و در بکارگیری آن دچاره خطا شوم، امید است با راهنمای دوستان نواقص کمتر شود، ولی به هر حال سعی شده با نگاه فرابخشی و ماهواره ای به مسائل و موضوعات و علوم نگاه شود.)  محور تمامی فعالیتهای اجتماعی حفظ و توسعه سرمایه است، دنیاپرستی مدرن قاعده مند گردیده است. بازار پول، بازار سرمایه، بازار کار، بازار کالا محورهای اقتصاد یا بهتر بگویم افساد نوین است. بازار سرمایه نیز بین چهار بازار، بازار محوری است، و متغییر اصلی در این بازار هم سود سرمایه است، نمود سود محوری، ربا در بانکهاست، لذا پایه و اساس رشد در چهار بازار سرعت رشد نرخ سود در زمان است. همه چیز در خدمت توسعه سود است، افزایش بهروری از نیروی کار به وسیله آموزش یا پژوهش نیز یعنی افزایش قدرت سود دهی. همان قدرت و نبوغ نوآفرینی جمعی در خدمت سود آفرینی قرار گرفته! دوباره همین ظرفیت و قدرت جدید در خدمت اختراعات، ابتکار و اکتشافات جدید قرار گرفته تا بر سرمایه افزوده شود! این دور باطل همینطور ادامه دارد! انرژیها صرف نوآفرینی در تئوریهای علوم پایه، علوم انسانی و... نوآفرینی تکنولوژیها و محصولات و ساختار های خدمت رسانی، صنعت و کشاورزی و.. می شود تا در نهایت کارایی جامعه و حرکت جمعی در ظرفیت سود دهی افزایش دهد و لذا ملاک برتری اقتصادی نیز برتری در سرعت رشد سرمایه می باشد. لذا تعجب نکنید از اینکه گفتم در مقابل سرمایه و سرمایه سالاری سجده می کنند. حقیقتا این گونه است انرژی جمعی با مدیریت جمعی و شبکه ای همه در خدمت توسعه سرمایه است. ملاک توسعه تکنولوژیها هم قدرت سرعت توسعه سرمایه است. اینکه گفته می شود، افزایش قدرت بهره وری وقتی ملاک و شاخصه کمی داده می شود، مثلا می گو یند کار دستی این مقدار طول می کشد واین مقدار سود دارد، اما اگر با فلان تکنولوژی کار شود این مقدار در زمان صرفه جویی می شود واین مقدار سود دارد، و از سود کار و سرمایه نیز این مقدار سرمایه گذاری جدید می شود انجام داد و این مقدار سرمایه را افزایش داد. می بینید ملاک کمی و غایت ارزیابی در همه چیز در نهایت قدرت و سرعت سود دهی است، درآمد سرانه، تولید سرانه ملی ملاکات کمی توسعه اند. ملاک توسعه دینداری نیست، بحث این نیست که مثلا در مسیر رشد چند نفر نمارخوان شدند، چند درصد خمس می هند و...این است که انسانها قربانی سرمایه داری مدرن گردیده اند.(به مقاله قبل در مورد پرستش اجتماعی بر محور ولی اجتماعی مراجعه فرمایید متناظر آن پرستش، پرستش اجتماعی دنیاست، که با امداد اولیاء شیاطین جن و انس قاعده مند گردیده است. لذا بی جهت نیست که امام راحل از آن به عنوان بت پرستی مدرن و مقام معظم رهبری، جاهلیت مدرن یاد می فرمایند). این که ما می گویم باید در مقابل تمامی ابعاد غرب ایستاد یک شعار سیاسی صرف نیست، خیر به قول استادمان این تمدن، تمدن بت پرستی،نفس پرستی و شیطان پرستی است، مشکل ما در نگاههای انتزاعی است، اتفاقا همین نگاههای انتزاعی در استفاده از دستاورهای غرب باز انتزاعی عمل می کند و اقتضائات تکنولوژیها و علوم را نادیده می گیرد و سعی در کنترل هوشمندانه آن نمی کند. در مقالات قبل اشاره کردم که راه استفاده در دوران گذار تغییر تخصیصهای اجتماعی است. به هر حال شیوهای جدید شیطان پرستی و نفس پرستی مدرن در دنیا رواج یافته، نجات از این مهلکه نیازمند بکارگیری قدرت خلاقیت جمعی بر محور اراده و خواست الهی رهبری است. بسیاری می گویند چه کنیم. پاسخ این است که سعی در شکوفایی خلاقیتها نمایید و در این راه به سمت مشارکت جمعی بروید. نفس همین کار اولا موجب شکوفایی استعدادهای نهفته شده، ثانیا خلاءها و آسبیهای کار جمعی فعلی شناسایی می شود. تا حرکت نکنیم نه ظرفیتهای فردی و جمعی را می شناسیم نه کمبودها را. ما برای محافظت و توسعه دین و ولایت الهیه چاره ای جز نوآوری جمعی بر اساس قدر متیقن های دینی از جمله عدالت نداریم. اما چگونه؟ ما به طور قطع و یقین می دانیم، قدرت تحریک پذیری جامعه ما از تحریکات و انگیزهای دینی به شدت بالاست، شاید کمتر کسی باشد که از نام مقدس امام حسین(ع) تحریک نشود. این امر آنقدر واضح استکه حتی دشمنان ما هم این را فهمیده اند و برای ایجاد انحراف در حقیقت آن سرمایه گذاری می کنند، چرا خود ما از این پتانسیل در ابعاد مختلف اجتماعی برای نشان دادن قدرت محبت اهلبیت استفاده نکنیم. این سوء استفاده از علائق مذهبی مردم نیست. بله آن دینی که در فقط در کنج دلهاست و کاری ندارد که کفر چگونه از طروق تکنولوژیهایش قلوب را فتح می کند، از نظر او این سوء استفاده است، چون علی الظاهرخلوت وعزلت او که در اثر انزوا به دست آورده را به هم میزند، آن حال ارزانی خودشان!!! اما اگر رسالت ما فقط "حال کردن" نیست باید قدرت کارایی دین را در تمامی صحنه ها به نمایش بگذاریم.

 نفس خود انقلاب اسلامی خط بطلانی بر تمامی تئوریهای سرمایه داری بود، چون انقلاب اسلامی نه به داعی توسعه سود و سرمایه بلکه به داعی توسعه محبت و ولایت اهلبیت(ع) شروع، پیروز شده و استمرار یافته(این یکی از مصادقی است که قبلا اشاره کردم انقلاب اسلامی دست آوردهای داشته که هنوز فرصت فکر کردن و تحلیل همه جانبه آن را نداریم، یکی از دلیل اش این است که ما برای حفاظت از انقلاب اسلامی بیشتر مراقب آسیبها و خطرات و پیدا نمودن راه حلها می باشیم) انگیزهای اصلی و محوری در حرکت انقلاب اسلامی محبت اهلبیت(علیهم السلام) بوده که در قالب بیعت با ولی فقیه استمرار یافته است. متأسفانه این قدرت عظیم در مادون رهبری درست شناخته شده نیست امام راحل و امام خامنه ای این قدرت را به خوبی می شناخته و برای حفاظت و رشد انقلاب از آن استفاده صحیح نمودند، مثل بسیج در جنگ یا خاموش کردن فتنه 88 . ما نیازمند نوآوری در توسعه مشارکت جمعی مردم بر محور محبت اهلبیت می باشیم، که در قالب محبت و اطاعت از ولی فقیه تجلی نموده است. ما باید به دنیا ثابت کنیم قدرت محبت اهلبیت فوق قدرت دنیا و سرمایه داری مدرن قابلیت تحرک بخشی دارد ، شاهدش نفس خود انقلاب اسلامی است که بدون هیچ وابستگی مال به شرق و غرب پیروز شد و به حیات خود ادامه می دهد. منتهی چون ما در مسیر پیشرفت والگو شدن قرار داریم باید سازوکارهای اداره تمامی ابعاد جامعه را بر اساس دین و ولایت الهی بدست آوریم. نمی شود اقتصاد کاپیتالیستی را رنگ لعاب دینی زد، عرف دیندارن این را از ما نمی پذیرند، هرچقدر هم تحت عناوین کلی و انتزاعی بر گرفته از شریعت آن را توجیه نماییم، عنوان سازی که ماهیت را تغییر نمی دهد. واقیت ایجاد، نگهداری و رشد بانکها بر اساس سود محوری است، توجیه آن توسط شرکت، مزارعه و امثال آن واقیت مکانیزم بانکها را تغییر نمی دهد. بانک در هر صورت سود خود را گرفته و دیر کر آن را محاسبه می کند و سهم خود از شرکت را نیز با بیمه تضمین میکند، حال مثلا در مدتی که فردی در حال پرداخت اقساط اگر مثلا خانه اش آسیب دید، بانک هیچ زیانی نمی بیند، چون اولا بالاخره فرد باید اقساط خود را بپردازد، ثانیا اصل سرمایه بانک بیمه شده است، تکه تکه کردن فعالیتها و توجیه آن تحت عناوین کلی، سیستم حاکم بر گردش عملیات بانک را عوض نمی کند.

لذا ما باید به جای توجیهاتی که حتی عوام آن را قبول نمی کنند به فکر جایگزین باشیم. یک عمر مردم شنیده اند ربا حرام است، ولو مردم نتوانند درست عملکرد بانکها را تحلیل نمایند اما از آثار آن متوجه می شوند، یک نمونه افشا شده آن قضیه 3 هزار میلیاردی است، پیچاندن مردم در قالب ترکیب اصطلاحات کلی دینی و علوم اقتصادی برگرفته از غرب مشکلی را حل نمی کند، این امر سبب بی اعتمادی مردم به این افراد می شود ولو این افراد لباس مقدس روحانیت به تن کرده باشند، با لباس که نمی شود ارتکازات اجتماعی مردم را نسبت به بانکها تغییر داد. صادقانه به مردم بگویم در دوران گذاریم لذا هیچ وقت امام خامنه ای نفرمودند همه امور اسلامی است، بلکه فرمودند ما در جهت اسلامی کردن حرکت می کنیم. خوب نفس همین سخن نیاز به تأمل دارد، رسالت ما در برابر این امر چیست؟ آیا فقط رهبری باید فکر کنند یا ما هم وظیفه داریم، بنابر مباحث گذشته وظائف ما در این امر بسیار سنگین است ما در جهت رشد و پیشرفت دیدگاهای رهبری مسئولیت سنگینی داریم، تئوریزه نمودن جهتگیریهای ایشان و پیدا نمودن راهکارهای عملی، فرهنگ سازی، بخشی از وظایف ماست.در باب خود اقتصاد ایشان نوآوری داشته اند(جهاد اقتصادی) با دقت نظر این شیوه اقتصاد بنیان علمی علم اقتصاد کاپیتالیستی را ویران می کند، خوب این را ما باید تبیین و اجرا نماییم. منتهی این کار یک نفر، دو نفر نیست، این نیاز به حرکت سازمان یافته جمعی دارد، لذا ما بحث پرستش اجتماعی را مطرح نمودیم تا پایگاه دینی حرکت جمعی را اجمالا روشن کنیم.

برگردیم؛ بیان شد که محور تحرکات در تمامی ابعاد اداره جامعا در غرب سرمایه و سود آن است و انقلاب اسلامی مقابل آن است، ما در حال یک نبرد حتی در عرصه های تئوریک با غرب هستیم، ما ظرفیتهای علوم انسانی غرب را تمام شده می دانیم، چون کارائی کلانشان از دست داده اند، علوم انسانی مبدأ مدیریت اداره کشورها و انقلابات است، و غرب عملا قدرت   پیش بینی، کنترل و هدایت، انقلابات در منطقه(مصر، تونس، لیبی، یمن، بهرین) عاجز بوده، عدم قدرت کنترل رشد این انقلابات بیش از اینکه به ضعف سیاسی اقتصادی غرب برگردد به ضعف تئوریک و علمی آنان برمی گردد. الان قدرت تحریک احساسات مذهبی، بالاترین سلاح رشد و بالندگی و بازدارندگی ماست، دشمن از هیچ سلاحی به این اندازه وحشت ندارد، ما نباید این توان را فقط صرف بازدارندگی در مقابله با فتنه ها و دشمنان بنماییم، بلکه باید صرف پیش برندگی انقلاب در همه عرصه ها نماییم، منتهی در توسعه مشارکت اجتماعی نمی شود صوری عمل کرد، به اسم دین مردم را تحریک نماییم، اما سازکارهای اقتصاد سرمایه داری را جریان دهیم، این بحران زاست و با مقابله پیچیده و سازماندهی نشده مردم مواجه می شود، نمونه آن گستاخی در مصرف، عدم رعایت تناسب درآمد وخرج(و سرمایه گذاری نکردن صحیح از درآمد و به جای آن مصرف بی رویه)، عدم قدرت کنترل نقدینگی علی رقم سود بالای بانکی به سپرده گزاران و اوراق مشارکت و علی رقم فعال شدن بازار بورس، کارشناسان مربوطه یا نمی دانند یا نمی خواهند بپذیرند در ایران انقلاب اتفاق افتاده است، در قواعد محاسباتی آن معادله ای به نام مذهب و انگیزههای مذهبی وجود ندارد! علت عناد شخصی یا گروهی کارشناسان تصمیم ساز نیست، دلیلش اطلاعات تخصصی آنهاست. در علوم داده های تخصصی تعریف از دین یک تعریف حداقلی است که برای رابطه  فردی انسان با خداست و کاری به امور اداره معیشت ندارد. لذا در تقسیم بندی بودجه سالیانه بخشهای خدمات، کشاورزی و صنعت منظور شده و فرهنگ زیربخش خدمات بوده ویکی از زیربخشهای فرهنگ مذهب می باشد، طبیعتا پیشرفت و رشد هم با شاخصه های مادی ارزیابی می شود و دین در نگاه کلان تخصصی عامل حاشیه ای می باشد. لذا نمی توان انتظار داشت که روحیه مردم انقلاب کرده را در محاسبات خود بیاورند، با نگاه دقیق علمی آنان انقلاب ناهنجاری و مانع است که باید آن را کنار زد، یا مهار نمود!!! از همین رو بوده که برخی کارشناسان غربگرا ما را مرتب متهم می کردند به اینکه شما علمی عمل نمی کنید، مثلا بردن امکانات به مناطق محروم توجیه اقتصادی ندارد! چرا؟ چون سرمایه اجتماعی صرف کاری می شود که بازده اقتصادی کمی دارد. از نظر آنان رسیدگی به محرومین هدر دادن سرمایه های اجتماعی است. این ملخص دیدگاههای علمی کارشناسی است. ما فعلا مبتلا به این کارشناسی در اداره نظام می باشیم و نمی توانیم امورات اداره جامعه را تعطیل کنیم و لذا در دوران گذار به اقتصاد اسلامی از ظرفیت آنها هم در اداره استفاده نموده و هم در تولید کارشناسان جدیدی که مبانی دینی در اطلاعات تخصصی یشان وارد شده است. البته روشن است که اولا بسیاری از کارشناسان با توجه به انگیزهها و اطلاعات مذهبی خود کار می کنند لاجرم آن انگیزههای فردی در اطلاعات تخصصی اثر می گذارد و در تخصیصهای اجتماعی بر خلاف نظر علمی خود عمل می کنند، نمونه آن رسیدگی به مناطق محروم است که توجیه اقتصادی در اقتصادهای سرمایه داری ندارد، ولی به مناطق محروم امکان رسی می نمایند. ثانیا کارشناسی نمی تواند به راحتی هر کاری می خواهد انجام دهد، عوامل کنترل سیاسی زیادی وجود دارد. لذا اشکال ما به اطلاعات کارشناسی به معنای عدم استفاده نیست، بلکه برای هشیاری است، نباید دربست تسلیم آنها شد مخصوصا در امور سیاسی، در امورات دیگر ولو می دانیم نظرات و عملکرد آنان همراه با مضرات است ولی فعلا در حال اضطرار می باشیم و مجبور به استفاده ولی باید تدریجا جهتِ و سمت تولید علوم، کارشناسی، ساختارها و تکنولوژیها را به سمت دینی شدن تغییر دهیم. به هر حال برآیند دیدگاه کارشناسی غرب گرا اصل بودن سرمایه و سود سرمایه در تمامی برنامه ها و فعالیتها جمعی است. آنها عامل اصلی و محور قدرت را سرمایه و سود آن می دانند، لذا یکی از مشکلات اصلی پیشرفت را کمبود اعتبارات می دانند.در غرب حقیقتا سرمایه و سود آن عامل قدرت اجتماعی است. اقلیت یهود صهیونیست از طریق کارتلها و تراست ها حاکمان بلا منازع غرب اند، اتفاقا انقلاب اسلامی درست نقطه مقابل آن است عامل محوری تولید قدرت درآن دین و انگیزههای دینی است، نمود آن امام راحل، امام خامنه ای و روحانیت است، احترام و ارزشی که امام راحل و مقام معظم رهبری و روحانیت در مردم دارند ناشی از سرمایه نمی باشد، بلکه ناشی از ارتباط این صنف با اهل بیت(ع) می باشد. مردم نه تنها احترام میگذارند بلکه برای حفظ و توسعه این قشر سرمایه گذاری می کنند، مردم در قبال پرداخت خمس و سائر وجوهات توقعات اقتصادی ندارند، به عبارت دیگر مردم برای مذهب هزینه می کنند. اصلی ترین مصداق رهبری جامعه است نفوذ و قدرت او ناشی از فعالیت اقتصادی و پشتیبانی شرکتها و سرمایه دارن نمی باشد، اقتدار رهبری از شدت تعلقات دینی است، رابطه مردم و رهبری رابطه اقتصادی نیست، بلکه ناشی از انگیزهای دینی است. در زمان جنگ تحمیلی شاهد بودیم مردم به عشق امام راحل جبهه می رفتند و جان خود را فدا می کردند. ما باید بتوانیم این انگیزههای الهی را در سائر ابعاد اجتماعی از جمله اقتصاد سازماندهی نماییم. ظرفیت دینی ما فوق تصور ماده گراهاست. یکی از نمونه ها آن در اربعین آقا امام حسین(ع) در عراق مشاهده می شود، سال گذشته قریب پنج میلیون زائر توسط مردم بدون هیچ سازماندهی دولتی پذیرایی شدند، انگیزه الهی وعشق امام حسین(ع) پنج میلیون نفر را به کربلا کشانید و همان انگیزه عامل مدیریت و تأمین معیشت آنها بوده. این روحیه در محرم، صفر، رمضان و مناسبتهای خاص احیا می شود. این الگوی برای اداره دینی مردم در تمامی ابعاد است. مدیریت و تحریک انگیزهای دینی و سازماندهی آنها فوق قدرت سود و سرمایه و سرمایه داری است. چون اشخاص نه تنها به دنبال منافع شخصی نبوده بلکه حاضر به ایثار می باشند. امروزه میلیونها دلار کالاهای مصرفی لوکس و غیر لوکس از خارج وارد می شود و سرمایه کشور هدر می رود، اقتصاد ما متکی به درآمدهای نفتی است. در حالی که ظرفیتهای زیادی ما برای تولید داریم که به دلیل یا عدم توجیه اقتصادی یا بالا بودن تأمین هزینه انسانی، عدم سرمایه و... به جریان نمی افتد. در صورتی که اولا بخشی از نیروی انسانی را با تحریک دینی می توان به صحنه آورد. ثانیا ما از ظرفیت قدرت وقف غافلیم، با ساماندهی صحیح اوقاف سرمایه های عظیمی در اختیار جامعه قرار میگیرد که انگیزه استفاده از آن افزایش سرمایه نمی باشد. اوقاف قدرت جایگزینی بخش خصوصی را دارد، منتهی از نکات مهم اولا فرهنگ سازی پیرامون آن است. ثانیا طراحی سازوکارهای که دوباره ظرفیتها در خدمت جریانهای سرمایه داری داخلی و خارجی قرار نگیرد. چه این باعث سلب اعتماد عمومی و عدم مشارکت مؤثر می گردد. نمی شود به اسم وقف، به کام سرمایه داری. باید روشن شود شیوههای سرمایه داری عمرش به پایان رسیده استو مانیاز به الگوی جایگزین هستیم تا جریان عدالت را تضمین کتد..

به هر حال برگردیم به اصل بحث ما برای مقابله با چالشهای پیش رو نیازمند ابتکار و نوآفرینی هستیم، چرا که ظرفیت تئوریهای اقتصاد سرمایه داری به پایان رسیده است؛ دلیل آن عدم قدرت مهار بحرانهای جاری در دنیا است. کسانی که دنبال ولی الهی اند باید قدرتهای خلاقیت فردی را حول خواسته های به حق ولی فقیه به هم گره زده و سازمانهای اجتماعی ولایی درست نمایند که مکانیزمهای تولید، توزیع و مصرفشان بر اساس انگیزههای دینی باشد، همان که در بحث قبل به آن اشاره کردم، یعنی رشد پرستش اجتماعی حول ولی فقیه. با ابتکار باید ساختارهای جدید اقتصادی و فرهنگی و سیاسی ابداع نمود که مأموریت اصلی آن توسعه تعبد در اقتصاد و... می باشد. مهم این است که راهکارهای خلاقیت و شکوفایی جمعی را بر اساس انگیزهای دینی پیدا نماییم.

1390/8/11

» نظر

پرستش اجتماعی بر محور ولیّ اجتماعی (1)

 

 

ضرورت

ضرورت بحث پرستش اجتماعی از این جهت است که در حرکت به سمت ایجاد تمدن اسلامی ما نیازمند علوم و اصطلاحات برگرفته از دین و فرهنگ دینی می باشیم، تا بتوانیم تدریجا فرهنگ دین را درتمامی ابعاد عینی و سازکارهای عملی جریان دهیم. بعنوان مثال ما شاهد استقبال عظیم مردم کرمانشاه از مقام معظم رهبری امام خامنه ای(حفظه الله) بودیم، مسلم این استقبال و حضور، پایگاه و انگیزه های دینی دارد، دقت در تحلیل آن باعث می شود بتوانیم روشهای گسترش مشارکت اجتماعی بر اساس انگیزههای الهی را  بدست آوریم، مقیاس حضور مردمی در مقیاس استانی بود. می شود، مقیاس های کوچکتر را نیز بدست آورد و بگونه ای عمل نمود که کوچکترین سازمان اجتماعی و صنوف هم در منزلت خود در پیگیری اهداف رهبری مشارکت نمایند. در این صورت اراده رهبری در همه ابعاد جامعه با مشارکت وسیع مردمی جریان می یابد، سرعت حرکت این جامعه که با رهبریت مرد الهی و فقیه وارسته حرکت می کند، فوق تصور است، زلزله ای که الان در دنیا افتاده یک نمونه آن است، انقلاب اسلامی آثار زیادی داشته که هنوز بر ما معلوم نیست و اصلا فرصت فکر و تحلیل آن را نداریم. ما باید ولو اجمالا این حرکت امام و امت، رهبری و مردم را از پایگاه دینی به تصویر بکشیم تا بتوانیم با هوشمندی بیشتری حرکت نماییم و پایگاه دینی آن معلوم باشد. آینده نه چندان دور از آنِ طرفداران حق است، مسلم نیازها، مشکلات عملیاتی کردن معارف با توجه به بافتهای مختلف جمعیتی و... پیش رو ماست، از قبل باید حداقل زیرساختهای تئوریک آن را پی ریزی کرده باشیم، بعنوان مثال بحث تشکیل امة اسلامی متشکل از کشورهای اسلامی -با توجه به بیداری اسلامی از یک طرف، و سقوط قریب الوقوع نظام سرمایه داری(انشاءالله) و لزوم جایگزینی الگوی جایگزین در مدیریت جهانی از طرف دیگر- یک بحث جدی و استراتیژیک است. گسترش حضور مردمی بر محور ولایت در تمامی ابعاد جامعه نیازمند پایگاه تئوریک است، اگر می خواهیم جریان عملی ولایت در پژوهش، آموزش، اشتغال، تولید، توزیع، مصرف، سازمانهای کوچک و بزرگ اجتماعی و... انجام گیرد باید پایگاه معرفتی آن را تبیین نمایم، مسلم قدرت اسلام و انگیزهای الهی بسیار برتر و بالاتر از انگیزههای ملی و ناسیونالیستی می تواند عامل سرعت حرکت در تمامی ابعاد باشد، اگر هیتلر توانست دو جنگ اول و دوم جهانی را به انگیزه ناسیونالیستی راه بیندازد و بخشهای زیادی را بگیرد و 50 میلیون کشته روی دست بشریت بگذارد؛ مسلم ما با انگیزههای دینی می توانیم، با کمترین تلفات، اسلام و عدالت را در جهان توسعه بدهیم، اصلا سرعت حرکت با انگیزههای الهی با انگیزهای مادی محض قابل مقایسه نیست، چون در حرکتهای الهی بیشترین تلاش نه برای منافع خود ، بلکه برای انتفاع دیگران صورت می گیرد، این روحیه از رهبری شروع می شود و به سائر صنوف و مردم سرایت می کند، افراد تولید می کنند نه صرفا برای افزایش سرمایه خود، بلکه برای رفع نیاز دیگران، سود سرمایه را هم ایثار می کند، مصداق اتم آن امیرالمؤمنین(صلوات الله علیه) می باشند، لذا ما نیازمند، تبیین دینی حرکتها و فعالیتهای اجتماعی هستیم، این امر باعث حرکتهای نو شده و هم اعتماد اجتماعی در مشارکت در اموراتِ مختلف اداره و مدیریت جامعه را به دنبال دارد.

پرستش فردی

در پرستش فردی اعضا و جوراح انسان مشارکت داشته و هماهنگ با هم عمل می کنند. روشن است عمل دست، پا، زبان، چشم و...با هم متفاوت است، فعل زبان غیر از فعل دست است، فعل هر دو غیر از عمل پا می باشد ولی همه با هم مشارکت داشته و هماهنگ عمل می کنند تا مثلا نماز انجام گیرد، یعنی با وحدت(هماهنگی) و کثرت اعضاء پرستش واقع می شود.

هر چقدر همنوای و هماهنگی اعضا و جواره و سائر اعمال انسان بیشتر باشد، درجه پرستش بهتر و بالاتر می رود. مثلا کسی که نسبت به قلب و فکر و رفتار خود در طول روز مراقبت می کند، نمازش را با توجهات بالاتری انجام می دهد، تا جایی می رسد که همیشه در حال پرستش است، کسی که دائم در حال خضوع، خشوع و فرمان الهی است در حال سجده و پرستش دائمی است، می نویسد برای خدا، سکوت می کند برای خدا، می خوابد و .. لذا کثرات اعمالش، وحدت و هماهنگی در جهت واحد دارند، او به دنبال تسلیم کردن همه اعضا و جواره اش، در همه حالات، مکانها و زمانها به خدای متعال است، این فرد راه رفتنش هم سجده است. بالاترین عضو او قلب، روح و اختیار اوست ، او در تلاش دائمی در مراقبت از قلبش می باشد، دوست ندارد،غیر خدا را دوست داشته باشد، لذا نسبت به محبتهای غیر خدای متعال همیشه نگران و متوسل است، البته حب و بغض اش نسبت به افراد بر اساس تولی و تسلیم است، دیگردوستان خدا را دوست می دارد و دشمنان را دشمن. به تعبیر دعا کمیل "کلها وردا واحدا" می شود، همه اعمال و حالاتش حول یک محور می چرخد، یک جهت و مسیر را دنبال می کنند، اعمالش مکمل هم اند و متکامل کنند هم، متشت نیست، تصمیماتش از سر پریشانی نیست، حول جهت واحد برنامه دارد. برنامه اش منسجم و متکامل است، کثرات برنامه اش باعث تشتت و پریشانی او نیست، به راحتی تحت تأثیر دیگران قرار نمی گیرد و... خلاصه اینکه سعی در تسلیم نمودن اختیار خود به خواست و مشیت الهی کرده و پیوسته تلاش می کند، منفعل نیست، دائم التحریک است در جهت واحد. اینها برخی وپژگیهای پرستش فردی بود که تسلیم اختیار نقش اول را داشت، به میزان تسلیم، سائر اعضا و جواره هماهنگ با آن عمل می کنند. هرکس در هر مرتبه و به هر میزان استکبار ورزید و حاضر نشد زیر بار ولایت الهیه برود به همان میزان متشتت می شود، مثلا در نماز تمرکز لازم را ندارد، حضور قلب در نماز آنی نیست (دقت شود، نه اینکه ما حضور قلب را بپرستیم، خیر ما حال پرست نیستیم، حال به تبع خضوع باید باشد) حضور قلب نیاز به مبادی و تمرین دارد، هر چقدر در سائر حالات توجهاتش بیشتر باشد تمرکز بیشتری به او عطا می شود. انسان حقیقتا باید به این مرحله از خشوع برسد که اوست که مشیت و تدبیر عالم دست اوست و ولایت او را به تمامه بپذیرد و اجازه دهد، او از طریق دستورات، کلمات نورانی وحی و انوار پاکش در انسان تصرف کند و روحش را پالایش کند، حقیقت پاکی با تصرفات اوست به هر میزان انسان استکبار بورزد به همان میزان روح و عمل اش آلوده می شود، برای ما روشن است هدایت های الهی از سر حکمت است، ما نمی توانیم درک نمایم که حالات و افعالمان چه تاثیری در آینده یمان، نسلهایمان، قبر، قیامت و... دارد، ذهن ما قدرت چنین محاسبه ای را ندارد که مثلا یک "لااله الاالله" چه تأثیر در سرنوشت ما و دیگران دارد، لذا فرموده اند تسلیم باشد، این تسلیم از سر بصیرت است نه جهالت، ما می دانیم خدا به از فعل ما بی نیاز است لذا خود و عمل خود را تسلیم او می نماییم تا از طریق امداد ما را به سمت نور ببرد. لذا دو رکعت نماز در 5 دقیقه کثرتها و مبادی و مؤخرات و آثار بسیار زیادی دارد، که تمام آثار و.. بستگی به نوع و سطح تولی و تسلیم و جریان عملی آن در سائر اعمال و اعضا و جوارح  و تصرفات و امداد الهی دارد ،نکته کلیدی که بعدا با آن کار داریم این است که هماهنگی سائر اعضا با افعال قلبی(تسلیم و محبت) بیانگر سطح و جهت رشد است، مثلا کسی که در نماز با دستان خود بازی می کند، یا با چشم به اطراف نظر می اندازد، معلوم است سطح تولی اش هنوز به این مرتبه نرسیده که حالت تواضع کامل را در دست یا چشمش جاری کند. دقت نماید این به معنای عدم تولی نیست،خیر مرتبه ای از تولی را دارد، که بلاخره با همین حالت نیز در نماز قرار گرفته است. هماهنگی فی الجمله دارد ولی تفصیل نیافته است، بله در مسیر رشداش تدریجا مراتبی از تطهیر را در این دنیا با امتحانات و بلاها و مراتبی نیز در دنیای دیگر طی می کند. با توضیحات ی که گذشت اجمالا روشن شد سیر رشد پرستش در تمامی ابعاد و اعضائ جوارح از وحدت (هماهنگ) و کثرت برخوردار است علاوه این سیر و حرکت فردی صرف نیست، یعنی این گونه نیست که انسان بدون کمک و امداد دیگران بتواند خدا را در تمامی حالات بپرستد، خیر در نفس پرستش خدای متعال هم امداد الهی وجود دارد ولی شرطش این است که خودش هم بخواهد و اصرار داشته باشد، رشد پرستش بدون درخواست، اصرار و البته امداد و تصرف ممکن نیست. کسی نمی تواند بگوید من هستم که خدا را می پرستم، منی در کار نیست، هرچه هست لطف و عنایت اوست، تأثیر به خواست و مشیت اوست. لذاست که غایت توحید تسلیم تام است. که همه ابعاد وجود انسان تسلیم می شود. مرتبه اعلی آن از آن معصوم(علیهم السلام) است و لذا آنها محال مشیت الهی اند دیگران هرچقدر تسلیم آنان باشند از فیض رحمت الهی برای رشد بهره می گیرند، اراده ی آنها مجرای فیض دائمی الهی است، هرکس می خواهد خدا را در تمامی ابعاد بپرستد، باید تابع محض اراده آنها باشد. خلاصه پرستش فردی تسلیم اراده و هماهنگ نمودن سائر ابعاد وجودی و اجزاء انسان(کثرت اعضاء مثل قلب، دست، پا و...) با اراده، مشیت و دستورات الهی و رشد دائمی آن است(البته با مسامحه می گوییم فردی چون در عبادت فردی هم اراده دیگران حضور دارد، مثل تعلیمات پدر و مادر و اساتید).

پرستش اجتماعی

در مورد "پرستش اجتماعی" نیز امر شبیه فردی است، با این تفاوت که مقیاسش بسیار بزرگ و پیچید تر است. مردم حول ولی فقیه عادل روابط و مناسبات رشد خود را تنظیم می کنند، افراد در پرستش جمعی مشارکت می نمایند و هر کدام فعلی که انجام می دهند غیر از فعل دیگری است، اما این کثرات افعال بر محور اراده و خواست ولیّ اجتماعی به هم پیوند می خورد. همانگونه که در پرستش فردی اعضا و جواره انسان بر محور قلب و اراده اش عمل می کنند. شکی نیست که جامعه مرتبا در حال تحول و دگرگونی است، مرتبا سبک و الگوهای زندگی متحول می شود و مراتب و مراحل جدید پیدا می کند، ظرفیتها و مراتب جدید پیدا می نماید، که باید از آنها در جهت رشد بیشتر برای رسیدن به اهداف؛ بیشترین بهره را بگیرد(والا نزد خدای متعال مسئول است)، به عبارت دیگر امة یا جامعه وحدت و کثرتهای جدید پیدا می کند، این، وحدت(هماهنگی) و کثرت و رشد جدید بدون محور و جهت نمی شود، به نظر مؤمنین محور رشد متناسب با زمان نفس اراده ولی الهی است، باید بر محور سیاستها و رهنمودهای او سازماندهی و برنامه ریزی صورت گیرد، دقت شود تشخیص احکام و دستورات کلان متناسب با مدیریت رشد در هر زمان به عهده رهبری است، دیگران نباید و نمی توانند در آن حوزه وارد شوند، چون تشتت پیش می آید، درست مثل فرماندهی جنگ در حال نبرد، این قواعد نیست که جنگ را به جلو می برد، مدیریت است، تشخیص فرماندهی است که از چه قواعدی بهره گیرد یا چه قواعد و روشهای جدیدی بیافریند، نفس خود تشخیص موضوعیت دارد که از کدام تاکتیک استفاده شود، آنگاه اراده مدیر واسطه جریان قواعد متناسب با شرایط می شود. لذا در پرستش اجتماعی، خواست ولی اجتماعی محور هماهنگی رشد و پیشرفت قرار می گیرد که البته یک خواست فردی برای کسب منافع شخصی نیست.

علاوه در اینجا آثار افعال یک فرد در آثار افعال دیگران بر محور مدیریت با هم ترکیب می شود و در نتیجه مثلا انرژی هسته ای تولید می شود. یک نفر نمی تواند انرژی هسته ای تولید کند، چندین نفر جدا، جدا نیز قادر به این کار نیستند، باید محصول تخصص ها و پژوهشهای مختلف با مدیریت شبکه ای در هم ضرب شود تا این انرژی تولید شود. هماهنگی در فعالیتها لازم است یعنی حقیقتا بر محور خواست رهبری، سازمانها بوجود آیند و با حرکت سازمانی اداره شوند، تجزیه، ترکیب و تنظیم نیروی انسانی و تخصصها محقق شود.

هماهنگ شدن و ترکیب اختیارات در پرستش اجتماعی نقش اول را دارد. تا افرادی که در یک مجموعه حضور دارند نخواهند یا نتوانند با هم در جهت واحد هماهنگ شوند امکان تحقق پرستش اجتماعی وجود ندارد، آن سطحی از پرستش اجتماعی محقق می شود که ارادهها به هم گره بخورد، این در صورتی است که افراد از بسیاری از تمایلات و افکار فردی دست بردارند، و مصالح و اهداف جمع را دنبال نمایند، تمام هم و غممشان، آمال و آرزوهای شخصی نباشد. لذا اگر تک تک افراد مثلا میل به تبعیت از ولی اجتماعی را دارند اما حاضر به همفکری و همکاری جمعی نمی باشند، در این صورت پرستش اجتماعی محقق نمی شود، به هر میزان تسلیم جمعی و هماهنگی حول محور واحد اتفاق بیفتد در همان سطح پرستش اجتماعی واقع می شود. هر چقدر مشارکت، تلاش، هماهنگی بر محور واحد بیشتر باشد سطح پرستش بالاتر می رود و سرعت دستیابی به هدف بیشتر می شود. در اینجا حقیقتا اراده ها، تمایلات و خواستها با درخواستهای مدیریت ترکیب می شوند، اثر این اراده جمعی تولید محصولات فرهنگی و اقتصادی است مثل تکنولوژیها، آن اراده و خواست جمعی در محصولات هم حضور دارد. حضور اراده به اثر است و در اینجا تأثیراراده جمعی در تولید محصولات ظاهر شده است، که از طریق مشارکت جمعی ایجاد گردیده است. اگر محصول نهایی در جهت رشد خواست ولی اجتماعی باشد و هماهنگ با اراده او باشد، به همان نسبت پرستش اجتماعی حول اراده او محقق و رشد یافته  است و الا نه، آثار این پرستش، اقتدار بیشتر ولی اجتماعی در جهان است، محور اقتدار در نظام، اقتدار ولی اجتماعی است، هر چقدر امکانات و ساز و برگ نظام بیشتر شود در مقابل دشمنان با اقتدار بیشتری موضعگیری می نماید و باعث عزت بیشتر مردم می شود و جامعه وارد مراحلی جدید از پرستش اجتماعی می شود.

مشارکت سازمان یافته افراد در پرستش اجتماعی

در  پرستش اجتماعی تلاش و مشارکت افراد و گروهها سازمان یافته است. عبادت یک عبادت جمعی است و اثر جمعی دارد، اگر تک تک افعالی جدا جدا انجام می دادند، از این ثمره برخور دار نبودند، مثل نماز آثار نماز فردی با جماعت بسیار فرق دارد رشد، تهذیب، تعالی و پیشرفتی هم که در کار سازمانی انجام می گیرد اصلا با کار فردی قابل قیاس نیست، سرعت بسیار زیاد است، چون نفس تقسیم فعالیتها، استفاده از ظرفیتها، تجربه ها و امکانات و اجازه ضرب و حذف کارهای تکراری برای افراد رشد می آورد، چرا که هم محور همکاری او خواست ولی اجتماعی است و هم انسان به این واسطه از تمایلات شخصی خود می گذرد. و در همکاری با دیگران خواستهای ولی اجتماعی را بر نظرات خود ترجیح می دهد. او در این حرکت به منافع خود نمی اندیشد، لذا حاضر است نظرات خرد خود را فدای حفظ و رشد مجموعه نماید. نکته مهم تر اینکه در همکاری فقط تولید محصول(به عنوان مثال) هدف نیست،بلکه افراد به دنبال رشد یکدیگراند، لذا تک تک افراد تنها به دنبال رشد شخصی نمی باشنداین امر باعث پالایش روح می شود، پالایش روح بستگی به اطاعت دارد، این فرد با اطاعت و مشارکت در اطاعت جمعی نه تنها خود سود می برد بلکه واسطه اطاعت دیگران می شود، به عبارتی حامل سطحی از ولایت می شود، او شایستگی این را می یابد که سربازی از سربازان ولایت باشد که از طریق او در دیگران تصرف صورت می گیرد(تا مدامی که وفادار باشد)، در اینجا در منزلت خود با ولی همراه می باشد. سرعت تهذیب عبادت فردی اصلا با تهذیب در عبادت جمعی قابل مقایسه نیست.عبادت فردی برای این است که به مرتبه حب و ولا برسد و ولایت را به تمامه بپذیرد، در اینجا نه تنها ولایت مطلقه معصوم(ع) را پذیرفته بلکه ولایت نائب او را پذیرفته و حاضر به مشارکت در توسعه ولایت او بوده(انجام رهنمودها یعنی توسعه ولایت)

 از این منظر عبادت اجتماعی وحدت و کثرت دارد، افراد افعال متفاوت انجام می دهند اما منتجه و برآیند واحد دارد، این افعال حول اراده ولی اجتماعی در هم ضرب می شود. البته ممکن است از ثمرات کار فردی  ی، فردی یا کار گروهی ی، گروهی دیگران منتفع شوند اما خود آنها زیان ببینند، و آن در جای است که اقدام آنها از روی میل باطنی برای تقویت نظام ولایت نباشد، دوست ندارد مؤمنین مقتدر شوند، اما در شرائطی واقع شده که به هر دلیلی مشارکت می کند، ثمره فعل و تحقیق او در نظام اسلامی منحل می شود و آثار سوء عملش گریبانگیر خودش می شود.

تأثیر اختیارات در نوع پرستش

اصولا هر فردی انرژی و توان خود را یا صرف توسعه پرستش اجتماعی خدای متعال می کند یا پرستش اجتماعی نفس و شیاطین جن و انس، البته با شدت و ضعف و درجاتی که دارد. همه یکسان نیستند، کسانی که دنبال ولیّ اجتماعی بوده؛ در پرستش اجتماعی خدای متعال مشارکت دارند و کسانی که به دنبال پیاده کردن هواهای نفسانی در خود و جامعه بوده، در پرستش ابلیس مشارکت می کنند(با شدت و ضعفش)، این بستگی به نوع اختیار و انتخاب و تولی دارد، جهت حرکت ملاک تعین جایگاه افراد و گروه هاست، تا به دنبال توسعه کدام جبهه باشد. دقت نمایید، تأکید بر جهت حرکت بدین خاطر است که به تعبیر قرآن ممکن است برای مؤمنن "لمم" یعنی لغزش اتفاق بیفتد اما در سیرحرکت ورشدش توبه می کند، در مورد جامعه مؤمنین هم همین گونه است در دوران گذار دچار لغزشهای گردید اما در سیر رشد خود منشأها را شناسای کرده و خود را بازسازی می کند. همین جهت حرکت یا ثبات تصمیم برای پیگیری مسیری خاص عامل بهشتی یا جهنمی شدن است، برخی افراد تصمیم دارند، هر چقدر عمر کنند در خدمت ولی الهی باشند، در مقابل برخی تصمیم دارند هر چقدر در دنیا باشند، معصیت و فسق و فجور کنند. لذا این کسانی که در جبهه حق یا باطل قرار می گیرند ثوابها یا خدای ناکرده عقابهایشان فوق تصور است ، چون (علاوه بر استدلال فوق) در جبهه حق افراد به نسبتی در ثواب هم شریک می باشند، در جبهه باطل نیز همین گونه است. اینکه این قدر روی اخلاص و استمرار نیت تأکید شده برای این است که ثبات قدم و مشارکت دائمی در جبهه حق می آورد، انرژیها و استعدادها صرف رشد و تقویت ولایت الهیه در درون و بیرون می شود و لذا پیوسته در نیت و عملِ دیگران و رهبری شریک است و متقابلا رهبری در همه افعل و ثوابهای دیگران شریک است، برای قریب به ذهن به این مسئله توجه نمایید.به عنوان مثال اگر کسی از سر خیر خواهی و برای تقویت ولایت در فردی عملی را به دیگری می آموزد، تا زمانی که او انجام می دهد به آموزنده آن نیز ثواب می دهند، بالاتر تا هر چقدر این عمل در او اثر بگذارد به این ثواب می دهند، ممکن است عین عمل را انجام ندهد، اما مثلا در اخلاقش اثر مثبت بگذارد به همان نسبت به او ثواب می دهند، بالاتر اگر نفر دوم آن را به دیگری تعلیم کند، به هر دو ثواب داده به نفر اول ثواب مضاعف، همینطور در طول تاریخ روی میلیونها نفر اثر می گذارد به همان نسبت به واسطه ها به نسبتی ثواب عطا می کنند، همه این ثوابها به برکت تولی و حب به محور است، اوست که عامل پیوند ها و وحدتها و دلسوزیهاست، تعلق و حب به محور جبهه ی حق باعث مشارکت در رشد این جبهه شده و بالاترین ثواب را به قله می دهند. لذا افراد در اثرِ عمل هم(ثواب) شریک اند، البته اثرِ عمل فقط منحصر به عالم آخرت نیست، پیوند و مشارکت و تعلق به محور آنقدر جلو می رود تا تبدیل به قدرت سیاسی می شود و حکومت تشکیل می شود. تشکیل حکومت از تعلق به ولی تاریخی(نبی اکرم(ص)) شروع می شود و در تعلق به ولیّ اجتماعی استمرار می یابد، لذا یکی از ملاکات اینکه انسان متوجه شود چقدر پایبند معصوم(ع) بوده ببیند چقدر مطیع ولیّ اجتماعی است، چقدر حاضر است در پیشبرد برنامه های او-که همان برنامه های دین و متناسب با زمان است- مشارکت نماید؟

اما انگیزه مشارکت صرفا فردی نمی باشد، بلکه انگیزه جمعی است، یعنی اکثریت فعال و تآتیر گذار اراده مشارکت دارند علاوه، برآیند، انگیزهها الهی است، مسلم انگیزهها به یک درجه نیست، اما برایند آن الهی است. افراد بر محور انگیزههای الهی و با محوریت مدیریت الهی متشکل شده و در جهت اراده ولی اجتماعی تلاش می نمایند. البته مقصود یک تشکل هم نمی باشد تشکل های متعدد که رسالتهای متفاوتی دنبال می کنند، اما همه آن رسالتها در یک رسالت بالاتر و برتر منحل می شود که همان اراده و خواست ولی اجتماعی است، هدف این نیست که خود فرد مقام، منزلت و منصبی کسب کند بلکه هدف این است که خواست ولیّ جریان یابد، لذا بالاترین ایثار را شاهدیم، اگر هدف خود باشد در مواقع خطر پا عقب می کشد. با این تفکر سازمانهای اجتماعی نیز به هدف کسب منافع فردی و گروهی شکل نمی گیرد، بلکه به انگیزه رفع نیازها به وجود می آید و به حداقل سود اکتفا می کنند، چون دنبال منافع بالاتری هستند، و آن رضایت و خوشنودی الهی است همانند هیئتهای مذهبی و بالاتر جامعه یا امة نیز شکل می گیرد، جامعه ای که به دنبال رشد تنهای خود نیست، حاضر نیست دیگران را قربانی توسعه خود کند، این است تدریجا الگوهای تولید، توزیع و مصرفش رنگ الهی به خود می گیرد، مردم با سرپرستی و مدیریت کلان رهبری به سمتی می روند که درتمامی ابعاد سیاسی، فرهنگی و اقتصادی خدا را بپرستند، اگر تولید و پژوهش، آموزش، و اجراء بر اساس جهتگیریها و سیاستهای کلان رهبری صورت پذیرد، پرستش اجتماعی محقق می شود. وقتی پرستش شکل اجتماعی به خود می گیرد که همدلی، همفکری و همکاری جمعی بر اساس درخواستهای رهبری در موضوعات متنوع و مرتبط بوجود آید. افراد حقیقتا دنبال تفاهم با هم بر سر مواضع رهبری برای پیدا کردن راهبردهای عملی آن باشند، در این صورت کارشناسان دنبال یافتن معادلات رهنمود های رهبری می باشند؛ نه تحمیل نظرات خود به اسم علم!

امام راحل و مقام معظم رهبری رهنمودهای زیادی برای رشد و تکامل جامعه ارائه فرمودند، اما دلیل کم توجهی جامعه مؤمنین به آنها بدین خاطر است که آن موضوعات و مواضع را موضوع رشد نمی دانند، چرا؟ چون در ذهن بسیاری پرستش فردی موضوعیت دارد، نه پرستش اجتماعی، البته پرستش فردی منافاتی با پرستش فردی ندارد، بلکه پرستش اجتماعی مکمل پرستش فردی است، همانگونه که در عبادت فردی، تناسبات ولایت الهی را در زبان(کیفیت سخن، مکان و زمان سخن، سکوت)، در گوش، در چشم، در دل، نوع پوشش و متد زندگی اش جاری می کند، در پرستش اجتماعی هم ، تناسبات ولایت الهی در روابط اجتماعی جریان می یابد، نوع معاملات، رابطه با دشمنان و دوستان، موضوعات فرهنگی، سیاسی، اقتصادی و... بر اساس خواست ولیّ می باشد، دقت نمایید چرا می گوییم تناسبات ولایت و خواست ولیّ چون تطبیق کلی دین به شرایط زمان و فهم اقتضائات زمان، توسط ولی اجتماعی صورت می گیرد، مثلا امروزه تکنولوژیها شیوه زندگی را تغییر داده، نوع تهدیدات و جنگها تغییر یافته است، لذا نوع اقتدار نیز تغییر یافته است، توجه کلی به ظرفیتها و اقتضائات زمانه از یک طرف و اصول و ارزشها از طرف دیگر و تعین جهت گیریهای کلان بعهده رهبری است(که با مشورت دیگران انجام می گیرد) و در آن چارچوب باید حرکت نماییم. لذا عمل به وظیفه نیازمند توجه به کلمات رهبری و مشارکت با دیگران در تحقق منویات ایشان است.

اگر بخواهیم از زاویه دیگری پرستش اجتماعی را توضیح دهیم به دین قرار است: در سازمان اجتماعی با تقسیم کار وتکالیف محصولات خرد پژوهشی، صنعتی، فرهنگی و... تولید می شود، با استفاده از شبکه پیچیده محصولات در هم ترکیب می شود تا مثلا ماشین تولید می گردد، آنگاه بستر تولید ساختارهای جدید اجتماعی فراهم می شود که در آن سرعت ارتباطات بسیار بالاست، و با تغییر ساختارهای جامعه کارایی ها و توانایی و ظرفیتهای جدید در سطح ملی و جهانی پیدا می کند.جامعه بالاتر می رود.

شکل گیری حکومت اسلامی به معنای واقعی کلمه به این است که افراد و سازمانها در نوع حرکات فردی و جمعی برای رشد خداپرستی باشند، یعنی تمامی روابط جامعه مظهر پرستش الهی باشد. پژوهشهای بنیادین در کلام، علوم انسانی، فقه، حقوق، اقتصاد، سیاست، نوسازی سیاستها، جوان سازی جمعیت، امورات مختلف زنان، تولید، توزیع، مصرف، اقتصاد، بانکها، انواع اشتغال و... سازمانی عمل نموده، همه با انگیزه الهی باشد. الان بسیاری که در صحنه اقتصادی عمل می کنند، خواسته یا ناخواسته با انگیزه منافع شخصی است ولو از راه حلال باشد، بنگاههای اقتصادی بر محور توسعه ایثار عمل نمی کنند، اما اگر حرکت در راستای خواست کلان رهبری باشد، تدریجا، انگیزه های تصحیح می شود.

تذکرات:

اینکه می گوییم پرستش اجتماعی حول ولی اجتماعی است بدین معنا نیست اولا: نیازی به پرستش فردی نیست، خیر، این دو مکمل و متقوم به هم اند. ثانیا: دقت نمایید موضوع بحث پرستش اجتماعی بر محور ولی اجتماعی است، تصور نشود این سخن به معنای نفی محور بودن ولایت تاریخی معصومین(ع) در تهذیب  و پرستش تاریخی خدای متعال نیست، بلکه این در ادامه و استمرار آن است. عبادت تاریخی هم وحدت و کثرت و رشد و تکامل بر محور معصومین(ع) دارد. ثالثا: محور بودن ولی اجتماعی به معنای این نیست که دیگران هیچ؛ و نقشی ندارند، یا سازمانهای اجتماعی نباشد، خیر دیگران نقش سازمان یافته پیدا می کنند. در تصویر مطلوب، ما شبکه ای از سازمانهای شبه هرمی داریم که اراده افراد حول اراده مدیران و اراده مدیران حول اراده مدیران بالا تا مدیران ارشد که به رهبری ختم می شود(دقت کنید این یک تصویر ایستا و اجمالی است، که نیاز به تشرح دارد)،البته تا رسیدن به این مطلوب فاصله زیادی داریم. به هر حال پایه پرستش اجتماعی، تسلیم اراده جمعی و به کارگیری آن اراده جمعی در جهت رشد یکدیگر و به تبع آن به عنوان مثال ارایه محصول با کیفیت تر است  . انسان از خودیت خود بیرون آمده دیگران را بر خود ترجیح می دهد. این است سرعت تهذیب در سازمانهای اجتماعی ولایی بسیار بالاست.

1390/8/9


» نظر
<      1   2   3   4      >