بت پرستی مدرن
مدرنیته در سه لایه نظام مفاهیم، ساختارها و محصولات تحول ایجاد کرده و با تأثیر تبعی بر ما فضای التقاطی را توسعه داده است.
1-نظام مفاهیم
تحولات در غرب نظام مفاهیم یا تعاریف در همه شؤن زندگی فرد و اجتماعی را دستخوش تغییر قرار داده است. مفهوم زندگی، تکامل، هدف، حقوق انسانی، آزادی، تعریف انسان و نیازهایش متحول شده است. حتی تعریف از دین را تغییر داده است، دین در این نگرش به رابطه باطنی انسان با خدا تفسیر شده و ابزار آرامش است، در این نگاه یکی از ابزارهای ایجاد آرامش در دنیای ماشینی امروز -که تمام امور در حال شتاب گرفتن است و اضطرابها و نگرانیها نیز به سرعت توسعه تکنولوژیها در حال افزایش است- دین، آرامش بخش است، همانگونه که مثلا تفریحات، شادی، قرصهای آرام بخش، موسیقی و... ابزارهای آرام بخش است، بنابر این نگاه ابزارهای آرام بخشی متعدد است، یکی هم دین است.
در این نگاه هدف از از زندگی رسیدن به رفاه، امنیت، آزادی و تلذذ بیشتر از دنیاست، نه عبودیت، معرفت، تعالی، نورانیت و قرب، تفسیر گردیده، انسان در این نگاه مادی تعریف شده و رسیدن به غرائز اصل در تکامل فرد و تعاملش با دیگران و توسعه اجتماعی است، همکاریش با دیگران برای رسیدن به سطح بالاتری از غرائز، ثروت، قدرت و... میباشد. وحدت اجتماعی نیز برای رسیدن به سطح بالاتری از ارضاء غرائز فردی و جمعی است. وقتی انسان محوری و تعلقات مادی او اصل شد، به راحتی دیگران را قربانی غرائز حداکثری خود میکند، در مقیاس جامعه نیز، سایر جوامع قربانی هویت جمعی آن جامعه میشوند.
براساس این نگاه تدریجا تعریف خانواده نیز متحول شده است، خانواده کانون بهروری از هم و تأمین نیازهای غریزی است و تولید فرزند نیز تبعی و برای بازار کار بوده نه تربیت و گسترش پرستش و نظام ولایت. لذا شاهد کاهش نرخ رشد شدید جمعیت در غرب بوده چرا که فرزندداری مانع رسیدن حداکثری به غرائز، مانع شغل مادر و.. میشود ، تدریجا نیز در مسیر توسعه اجتماعی تأمین غرائز نیز از بازار آزاد توسعه یافته، چون هم تنوع زیادی دارد و هم نسبت به خانواده پایدار هزینه اقتصادی کمتری صرف میشود. هرچقدر در این جوامع تحولات بیشتر اتفاق میافتد مفهوم خانواده وسیعتر میشود، زن با زن، مرد با مرد، زن با حیوان مثل سگ، دو مرد با یک زن، خانوادههای هستهای(در پارتیها و دانسنگها) و...، در این فضا اصلا هویت زن و همچنین مرد به مادر،پدری و همسر بودن تعریف نمیشود، بلکه به مشاغل اجتماعی تعریف میشود، هرکس متناسب با آرمانی که دارد ، جایگاه اجتماعی پیدا کرده در این مسیر نیز روز به روز فاصلهها بیشتر میشود، چراکه آرمانها و آرزوهای مشترک مرتب کم میشود، هرکس به دنبال آرزوهای خود میدود، تشتت در تعلقات ایجاد میشود لذا همگرایی اجتماعی حقیقی که برپایه ایثار است کم میگردد، آنجا هم که همکاری است، برای رسیدن به آمال خود است، لذا در ناملایمات و تلاطمها، بسیار شکننده است، از این رو اختلافات بسیار شدید میباشد. افراد حاضر نیستند از کمترین حق خود گذشت نمایند.
در اینجا منزلت اجتماعی افراد به تبع میزان مشارکت آنها در توسعه ثروت است، میگویید، منزلت اجتماعی فلان فرد چقدر است؟ میگویند، بگو چقدر موجب توسعه ثروت میشود تا بگوییم ارزش اجتماعیاش چقدر است. انسانی پیشرفته محسوب میشود، که مصرف، بریز و بپاش و اسراف زیادتری داشته باشد، دیگران در حسرت اویند، نه کسی که زاهد است، اکثر مردم در حسرت زندگی مرفهیناند، نه زاهدان، ، مثلا تا به حال چند نفر را دیدهاید که غصه بخورد چرا مثلا سطح زندگی شخصیاش مثل رهبر معظم انقلاب که بسیار ساده و زاهدانه است، نیست، بله در بعد معنوی برخی غصه میخورند، ولی اکثرا در زندگی مادی خود به دنبال رفاه بیشتر و... میباشند. تأثیرات مفاهیم مدرنیته بر ما موجب التقاط در تعاریف در بدنه عمومی جامعه و بخش وسیع از نخبگان اجتماعی و کارشناسان گردیده است.
2-ساختارها
با تحول نظام تعاریف ، ساختارهای خرد و کلان نیز متحول میشود و مثلا در بعد اقتصادی، اقتصاد سرمایه داری شگل گرفته و نهادهای همچون بانک، بیمه، بازار بورس، شرکتها شکل گرفته است. در بعد سلامت به واسطه تعاریف خاص از سلامت، بیماری، کنترل، درمان و...، وزارت بهداشت و درمان با زیر مجموعههای دولتی و خصوص مثل بیمارستانها شکل گرفته، همچنیین وزارت آموزش عالی، داشگاهها و... نیروی انسانی متخصص آنها را تربیت میکنند و یک تبادلات چند جانبه با وزارتخانهها و سازمانها دارند، درمقیاس خرد نیز اشاره شده که ساختار خانواده عوض میشود و به تعبیری از بین میرود(فرو پاشی خانواده) در غرب چیزی به نام خانواده، هویت اجتماعی ندارد، کوچکترین واحد و سلول نظام سرمایهداری که جایگاه حقوقی دارد و به شدت از آن حمایت میشود، شرکتها میباشند. هدف از ساختارهای جدید به حداکثر رسانیدن بهروری از انسان، امکان(ثروت، طبیعت) و ابزارها (تکنولوژیها) میباشد، در واقع ساختارهای جدید بخصوص دولتهای مدرن جدید، دستگاه خدمت رسانی حداکثری به جریان سرمایه داری از طریق تخصیصهای اجتماعی، قوانین و... میباشد.
در بعد فرهنگی،نیز رسانهها، آمزش و پرورش و آموزش عالی ، آکادمیها و مراکز تحقیقاتی شکل میگیرد، رسانهها در این ساختار جدید مبلغ همان تعاریف و ارزشهای اجتماعی و فردیاند، آموزش و پرورش نیز همان تعاریف را برای کارآمدی اجتماعی آموزش میدهد.
در بعد سیاسی، دستگاه قدرت اجتماعی تعاریف را تبدیل به قوانین اجتماعی میکند، مثل قوانین توسعه آزادیهای فردی(با تعریف خاصی که خود دارند)، قوانین اقتصاد کاپیتالیستی و...
3-محصولات
محصولات کلان این ساختارهای جدید علوم و تکنولوژیهای جدید میباشند، که به ظاهر همه نیازهای فردی، جمعی و جهانی بشر را تأمین میکنند. در بعد انسانی محصول ساختارها تولید انسانهای متخصص با هویتهای جدید برای بخشهای مختلف نظام اجتماعی است.
متأسفانه این علوم و تکنولوژیهای جدید برای بشریت امروزی بت شده است، مدرنیته با تمامی ابعاد آن برای جهان جدید بت گردیده است و انسانها، رفع نیازهایشان را از علوم و فنآوریهای جدید طلب میکنند، تا مشکلی پیش میآید، متوسل به آنها میشوند، نگاه به علوم نگاه ابزاری نیست، علوم مسجود انسانها شده و بیشترین انرژی بشریت در جهان امروز صرف توسعه مدرنیته میشود، بدون این که از خود سؤال کنند، چرا مثلا آموزشها باید یکسان باشد، چرا تمام بچهها سر ساعت معین باید کلاس بروند، چرا این مراحل باید طی شود، فراگیری این محتواها چه ربطی به نیازهای بومی دارد، حداکثر سود این گردش عملیات منظم نصیب چه کسانی در جهان میشود، چرا روز به روز تکنولوژیها به سمت تمرکز بیشتر و شبکهای جلو میرود، ارزشهای حاکم بر روند توسعه مدرنیته چیست، چرا به موازات توسعه فنآوریهای جدید، مفاسد مختلف فردی، اجتماعی و جهانی توسعه یافته است.
تعلقات و دلبستگیهای پیچیده به مظاهر تمدن فاسد غرب مانع پرسش از سؤالهای بنیادین گردیده است و اصلا پرداختن به این سؤالات را اتلاف وقت و مانع توسعه تلقی می کنند، در حالی که، یافتن صحیح جواب این سؤالات از زاویه فرهنگ دینی و بومی در تغییر راهبردها، سرعت، تعامل با دنیا و غرب و در نهایت سرنوشت ما اثر جدی دارد، فضای تمدنی موجود را صرفا با موعظه نمیشود اصلاح و تغییر داد، این تمدن در دل خود با ارایه سبک جدیدی از زندگی، گرایشها یا نظام تمایلات(همانکه در اصطلاح دینی آرزو نامیده میشود) بینشها یا عقلانیت فردی و جمعی، و رفتارها را تغییر میدهد و ارزشهای سکولاریستی را بر جوامع حاکم می کند، سرعت کارآمدی علوم و تکنولوژیها به حاکمیت فرهنگ حاکم بر آن است. غفلت از لایهای پیچیده این علوم منشأ التقاطی شدن تعلقات گردیده است، این تمدن به سرعت توسعه خود "آرزوها" را توسعه داده است، شکاف اجتماعی و جوامع و تمدنی نیز دائم بر افزایش تعلقات ، میافزاید، بسیاری قدرت دست یابی به آخرین محصولات تکنولوژیها را ندارند و حتی در آرزوی دستیابی به آن میمیرند(انسانها دنبال دنیاهای خیالی میگردند و این امر مرتبا رنجها را افزایش میدهد، میبینید در مهد علوم و تکنولوژیهای مدرن، سالانه هزاران نفر دست به خودکشی زده، مرتب جرم و جنایت و خیانت در حال توسعه است). لذا بیشترین جنگ غرب علیه ملتها به رخ کشیدن تکنولوژیهای جدید خود است، چه از این طریق الگوهای فاسد خود را صادر میکند.
توسعه و تنوع آرزوهای دنیوی مانع جدی همگرایهای حقیقی است، البته در سطح محوری و کلی این همگرایی است، یعنی اکثریت بر حفظ نظام اسلامی اتفاق دارند و همین نقطه قوت ماست ولی این امر در سایر شؤونات و مدیریت اجتماعی قاعدهمند گسترش نیافته و در مسیر توسعه دچار التقاط گردیده است. لذا گسترش تعلقات در افراد؛ آرزوی دستیابی به منزلتهای اجتماعی بالاتر، زندگی مرفه و مدرنتر، و.... مانع همگرائیهای دینی در سطوحی گردیده است، این امر از سطوح کلان برنامهریزی اجتماعی و ساختارهای اجتماعی شروع میشود تا به افراد میرسد و ساختار تعلقات، مفاهیم و رفتار افراد را عوض میکند، اساس همکاریها ایثار و تعاون بر "برّ" نیست، البته نمیخواهم مطلق کنم، التقاطی گردیده است، ما از یک طرف تحت تأثیر تعلقات دینی هستیم و از طرف دیگر تحت تدثیر تعلقات مدرن و چون دقتهای پیچیده کمتر شده است در مواضعی مثل اشتغال بانوان دچار التقاطهایی گردیدهایم، هم میخواهیم زن نقش مادری را کاملا در تربیت ایفا کند، هم مثل مردان در تمامی مشاغل اجتماعی حضور داشته و مولد ثروت باشد، در حالی که میدانیم نفقه بعهده مرد است، ما نسبتهای موضوعات مثل اشتغال و خانواده، تربیت فرزندان، سطح سواد و تخصصهای اجتماعی زنان و... را قاعده مند تعریف نکردیم، لذا دچار التقاط عدهای، انزوای عده دیگر و انحلال بخشی دیگر شدیم، عدهای که از اساس مدرنیته و ارزشهایش را پذیرفته و دین را با تفسیر خاصی که میدهند مانع توسعه اجتماعی(به مفهوم غربی میدانند).
ما تا نتوانیم به لحاظ نظری و عملی "بت پرستی مدرن" را خرد کنیم و تخصیصها و نوع روند رشد و تغییرات تکنولوژیها را متناسب با گسترش فرهنگ دینی و ساختارهای اجتماعی متناسب را تغییر دهیم، و در لایه عمیقتر نظام مفاهیم مبتنی بر دین را تولید نکنیم، تعلقات فردی و جمعییمان حول تعلق به امام زمان(عج الله تعالی فرجه الشریف) شکل کامل به خود نمیگیرد و تلاش جمعی برای ظهور شکل نمیگیرد، چرا که دنیای مدرن ما را در طوفان آرزوها غرق میکند و فرصت فکر کردن به اینکه استراتیژی ما برای ظهور چه باشد را پیدا نمیکنیم.
مبتنی بر این تحلیل در گام نخست باید سعی در همدلی، همفکری و همکاری برای شناخت لایههای مختلف مدرنیته نمود و متقابل نظام فکری و مفاهیم خود را در تصحیح کنیم، به عنوان مثال آیا دین ابزار آرامش است در کنار سایر ابزارها، آیا محدوده دین در امور فردی است و کاری به حاکمیت اجتماعی ندارد، اگر دارد، باید تدریجا با قدر متیقنها به سمت پرستش اجتماعی برویم، که مدار آن توزیع مسئولیت و برنامهریزی، سازماندهی و اجرا و بر قراری نسبت بین فعالیتها برای انجام کارها است، کارها باید سازمانی گردد، یعنی در مسیر فقط یک کار نباید صورت گیرد و آنهم شناخت همه جانبه فردی از وضعیت، بلکه تعاملات و همکاریهای عملی در ارتقاء نفس خود معرفتها و شناختها اثر جدی دارد، اصلا کسب نورانیت در دستگاه ولایت به تسلیم و تولی است، مشارکت در بسط خود این بحث، رفع اشکالات متعدد آن و تکمیل آن، تغییر ادبیات برای توسعه تفاهم با دیگر اقشار، تطبیق، آمار و... خود ابزار گسترش همدلی برای رفع موانع اجتماعی است و ایجاد همگرایی برای وفا به عهد نسبت به امام زمان(عج) میباشد(انشاءالله).
این مقاله در پاسخ به پرسش زیر ارایه گردید:
بت هایی که امروز ما را از هم دلی بر وفای به عهدمان با امام زمان باز می دارند چیست؟
1391/1/13
کلمات کلیدی :
» نظر